.12.

2.1K 379 81
                                    

_هیونگ واقعنی اومدی

یونگی هیونگ با بی میلی وارد خونه شد و من بی هیچ حرفی محتاطانه حرکاتش رو دنبال کردم .
فکر کنم هنوز به خاطر اتفاقات دیروز ازم عصبانی بود .

بی هیچ حرفی به محلی که همیشه ویدیو ها رو ضبط می کردیم رفت .

این جو خیلی سنگینه !

به سمتش رفتم و با لبخند بهش نگاه کردم .

_هیونگ نوشیدنی می خوای؟

یونگی در جواب حرفم سرش رو به طرف تکون داد و با صدای آرومی لب زد :

_نیومدم که باهات صحبت کنم بچه،فقط اومدم ویدیو رو بگیرم و برم .

آه حدسم درست بود ، اون از دستم عصبانیه به عبارتی دوباره به تنظیمات کارخونه برگشته .

امروز باید تمام تلاشمو بکنم که این ناراحتی رو از دلش در بیارم .

یونگی آدم لجبازی نبود پس این کار اونقدرا هم نباید سخت باشه .

رو به روی میز ایستادم و بالم هایی که با طعم های مختلف روی میز چیده بودم رو بهش نشون دادم .

_هیونگ برای ویدیو ایده جدیدی به ذهنم رسید

_چه ایده ای؟

_آممم خب ما اینجا شیش تا بالم لب با طعم های مختلف داریم و تو باید با بوسیدن من حدس بزنی چه طعمی روی لبای منه .

نفس عمیقی کشیدم و به واکنشش رو تماشا کردم ابروهاش با شنیدن حرفم به هم نزدیک شد به نظر می رسید زیاد خوشش نیومده .

_چه مزخرفاتی! یعنی نمی تونم مزه واقعی لباتو داشته باشم؟

کلافه موهامو از جلوی صورتم کنار زدم و با ناباوری به چشم های عصبیش نگاه کردم .

بزاق خشک شدمو به سختی فرو بردم ، اون همین الان اعلام کرد که طعم لبامو دوست داره ، اون باید بیماری های قلبی ای که تازگی ها دچارش شدم گردن بگیره .

_فکر می کردم این ایده خوبی باشه هیونگ

یونگی بازم واکنشی نشون نداد و بی توجه به چیزی که گفتم جلوی دوربین نشست و نفس عمیقی کشید.

کاملا مشخص بود که نمی خواد حرف اضافه ای بینمون رد و بدل بشه ‌.

همه چی درست میشه جیمین .

با آرامشی ساختگی نفس عمیقی کشیدم و دکمه شروع ضبط رو فشار دادم و با شروع شمارش ضبط ویدیو رفتم و کنارش نشستم .

سنگینی نگاهش رو رو خودم حس کردم ، اون با وجود اینکه بی تفاوتی رو انتخاب کرده بود هنوزم حواسش به من بود ، اون خیلی ایده آل به نظر می رسه .

چند ثانیه بعد ضبط ویدیو شروع شد.

با یه لبخند کوچیک رو به دوربین دست تکون دادم و چند تا جمله کوتاه که از قبل آماده کرده بودم رو با صدای آرومی رو به دوربین گفتم .

asmr (yoonmin)Where stories live. Discover now