asmr (yoonmin)

.16.

_شوخی نکن یعنی چی که دیگه نمی خوای باهاش ویدیو بگیری؟

هوسوک با تعجب پرسید و دستپاچه ظرف غذاشو با صدای بدی روی میز کوبوند.

بی اعتنا به صدای بدی که ایجاد شده شونه ای بالا انداختم و با گذاشتن غذام روی میز کنار هیونگ نشستم .

چند روز از اون اتفاق ناخوشایند گذشته بود و بعد از اون من و یونگی هم دیگه رو ندیده بودیم.

راستش دیگه دوست ندارم صورتش و ببینم یا حتی بر حسب تصادف باهاش رو به رو بشم .

از دستش عصبانی بودم و اون هم این از این موضوع به خوبی مطلع بود چون پیام‌هاشو سین نمی زدم و وجودش رو نادیده می گرفتم .

_ولی جیمین دنبال کننده هات به خاطر این غیبت چند روزه مثل دیوونه ها حسابی نگرانت شدن ، به نظرم به خاطر اونا هم که شده بهتره ویدیویی آپلود کنی .

نفس عمیقی کشیدم و به حرفش فکر کردم ، حق با اون بود ، همین الانش هم زیر آخرین ویدیو کلی کامنت گذاشته بودن و نگرانم شده بودن .

ولی فکر نمی‌کنم بشه بیشتر از این ویدیو گرفتن و با یونگی هیونگ ادامه بدم. حتی فکر کردن بهش هم باعث میشه غیر ارادی ابروهام به هم نزدیک بشه .

_من از دستش عصبانیم

هوسوک هیونگ در حالی که غذا رو توی دهنش می جوید شروع به حرف زدن کرد .

_می دونم ولی دنبال کننده هات که گناهی نکردن تو خودت و از اونا هم قایم کردی.

شونه هامو بالا انداختم و مشغول خوردن غذام شدم .

این معامله و قراردادی که بینمون بود داشت بهمون آسیب می رسوند .

محض رضای خدا اون همین چند روز پیش بود که بهم گفت می خواد می خواد جور دیگه ای باهام وقت بگذرونه و بهم نزدیک تر بشه .

اون یه دروغگوی عوضیه ...

یه عوضی تمام و کمال که طوری با من رفتار می کرد که انگار من مقصرم .

بدون اینکه خودم متوجه بشم دوباره عصبانی شده بودم و داشتم عصبانستم رو سر چاپستیک های بیچاره خالی می کردم .

هوسوک هیونگ با چشم های گرد شده به دست های مشت شدم خیره شده بود و تند تند غذای توی دهنش رو می جوید .

_جیمینی ؟خوبی؟

نفس حبس شدمو  به آرومی بیرون فرستادم و به تایید حرفش سر تکون دادم ، دوباره چاپستیک ها رو به دست گرفتم و به خوردن ادامه دادم .

به نظر می رسید که هوسوک هیونگ امروز خیلی گرسنست چون معمولا دوست داشت موقع غذا خوردن باهام حرف بزنه و جوک های بی مزه تعریف کنه ولی حالا طوری به نظر می رسید که انگار جز غذا خوردن به چیز دیگه ای علاقه نداره .