.7.

2.6K 444 26
                                    

من ، یه جیمین احمقم!

نمی دونم چطور پام به این ماجرا باز شد .

من کسی بودم که همیشه در مقابل خواسته های بقیه ایستادگی می‌کردم اما الان نمی‌دونم چرا دارم تن به انجام دادن خواسته اون میدم .

تنها درد من فقط از دست ندادن حساب و پس اندازی بود که سه سال متوالی براش وقت گذاشته بودم .

دست کشیدن ازش سخته .

بار ها شده که به خاطر کانالم ضربه خوردم .

با شروع کارم  نمره هام خیلی شدید شروع به افت کردن کرد .

افت کردن ناگهانی ای که خانواده و اطرافیانم رو نگران کرد .

قضیه طوری شده بود که خانوادم سعی می کردن از هر راهی که شده دلیل این اتفاق رو ازم جویا بشن .

حتی الان هم اونا از اینکه من این کانال و دارم و بد تر از همه برای پول در آوردن یکی رو می‌بوسم بی اطلاع هستن.

و مهم تر از همه اینه که اونا نمی دونستن که عزیز کرده ای که با هزار امید و آرزو برای درس خوندن راهی دانشگاه کردن یه گی از آب در اومده .

ترسناکه؟ آره هست اگه یه روز اونا این و بفهمن قطعا من و از خانواده طرد می‌کنن‌.

فکر و خیال الکی رو باید تموم کنم نه؟

نفس عمیقی کشیدم و به سمت در ورودی رفتم .

فکر کنم طبق آخرین پیام ارسال شده  یونگی هیونگ درست پنج دقیقست که جلوی در خونه منتظره .

این دور از ادبه ، باید سریع تر در و  باز کنم اما ذهنم هنوز درگیره .

یعنی نجات دادن  کانالم ارزش این فداکاری رو داره؟

برای آخرین بار این سوالو از خودم پرسیدم و با سردرگمی دستگیره در رو به سمت پایین کشیدم .

در رو به آرومی باز کردم و با ندیدن شخص مد نظرم پشت در دو طرف راهروی طویل مجتمع رو از نظر گذروندم .

یونگی هیونگ نبود .

یعنی منصرف شده؟

یه جورایی از این موضوع خوشحال شدم چون منم  برای انجام دادن پیشنهادش دودل بودم .

نفس آسوده ای کشیدم و با لبخند می خواستم در و ببندم که پای شخصی مانع بسته شدن در شد .

سرم و بالا آوردم و با دیدن چهره آشنا بزاق خشک شدم رو به آرومی قورت دادم .

اون خودش بود .
یونگی هیونگ بود که با پوزخند بهم خیره شده بود و برای بسته نشدن در پاش و بین در گذاشته بود .

از عکساش جذاب تر به نظر می رسه . آه خدای من ، من واقعا اینو گفتم؟

" به خودت بیای جیمینا"

asmr (yoonmin)Where stories live. Discover now