🐳•𝑻𝒉𝒊𝒓𝒕𝒆𝒆𝒏𝒕𝒉 𝒄𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓•🐳

423 100 196
                                    

- آخ...

چند بار دیگه روی قسمتی از پاش که حالا گرم و قرمز شده بود و جونمیون میدونست احتمالا تا چند ساعت دیگه ورم میکنه دست زد و آهی پر از ناامیدی کشید. اونقدری حواسش پرت چت کردن با دوست پسرش بود که پله‌ها دو بی‌حواس پایین اومده بود و با پیچ خوردن پاش با کله روی زمین افتاده بود و حالا مچ پاش درد میکرد. کمی پاش رو تکون داد و با درد خفیفی که به سراغش اومد چهره‌اش توی هم رفت. اونقدری نبود که نتونه راه بره ولی مطمئن بود نباید زیادی روی پاهاش بمونه و از شانس بدش مادرش هم چند روزی برای دیدن اقوامش به سئول رفته بود و تموم کارهای خونه به عهده جونمیون بود. به سمت گوشی افتاده روی زمینش خم شد و با دیدن صفحه سالمش نفسش رو با خیال راحت بیرون داد و دوباره وارد صفحه چتش شد. وویسی که لحظه آخر داشت برای ییفان می‌فرستاد با افتادنش نصفه ارسال شده بود و با سین خوردنش دیگه راهی برای حذف کردنش نبود. البته این بیشتر شبیه یه بهونه بود و اگه میخواست صادق باشه حالا دیگه از نگران شدن ییفان نسبت به خودش لذت میبرد. بعد از شبی که مرد بزرگتر بهش گفته بود میخواد باهاش همه چی رو از نو شروع کنن، دوست پسرش از خیلی جهات به یه مرد دیگه تبدیل شده بود. حالا جونمیون هر روز به شوق پیام‌های صبح بخیر و وویس‌های کوتاه ییفان زودتر از خواب بیدار میشد و اصلا هم فرستادن عکس‌های فوق کیوت، اونم بعد از شستن پوستش و گرفتن گوشیش توی هزارتا زاویه مختلف رو فراموش نمیکرد. البته فرستادن اون عکس‌ها واسه مردی که هنوز توی تختش بود و بعضی صبح‌ها اوضاع پایین تنه‌اش رو به راه نبود ایده خوبی بنظر نمیومد. و اگه بیشتر بخوایم وارد جزئیات بشیم شنیدن وویس‌های آجوشی با صدای فوق سکسیش هم توی طول شب برای پسر کوچیکتر مناسب نبود و اصلا به جای خوبی نمیرسید...اصلا!!!

توی فکر برای نوشتن چیزی بود که با لرزیدن موبایل و بالا اومدن اسم "چاگی" بدون معطلی جواب داد و تونست صدای گیج و نگران ییفان رو بشنوه.

- جونمیون؟! اتفاقی افتاده؟! وویست نصفه نیمه اومده و مطمئنم آخرش صدای داد شنیدم

- از روی پله‌ها افتادم

خیلی مظلومانه گفت و دوباره انگشتش رو روی مچ پاش کشید.

- پسرکِ بی‌حواس

- یااا

- جاییت آسیب دید؟!

با سوال ییفان کمی مکث کرد. دوست نداشت ییفان رو با وجود اینکه سرش با خرید استودیو و استخدام آدم‌های مناسب برای راه انداختن موسسه رقص شلوغ بود اذیت کنه ولی تموم هفته ییفان رو فقط از پشت گوشیش داشت و حالا حقش بود برای دوست پسرش کمی بیشتر از حد معمول لوس باشه. مگه نه؟!

- پام خیلی درد میکنه...اصلا نمیتونم تکون بخورم...

- الان خودمو میرسونم... رمز خونه چنده؟!

⋆✮•𝓛𝓪𝓸老•✮⋆Where stories live. Discover now