- ییفان تو اتاقشه؟!
کمی روی نوک کفشش بلند شد تا با بورا که پشت میز پذیرش بلند موسسه مشغول کارهاش بود چشم تو چشم بشه. دستهای یخ زدهاش به دور ظرف غذایی که برای ییفان آماده کرده بود با استرس فشرده میشد و جونمیون فقط آرزو میکرد ییفان وقت کافی برای خوردن ناهاری که براش درست کرده رو داشته باشه. هر چند دستپختش به پای دوست پسرش نمیرسید ولی بعد از کلنجار زیاد با خودش مقاومتش رو کنار گذاشته بود تا برای ییفان یه وعده ساده درست کنه. اونم میخواست لبخند مرد بزرگتر رو بعد از خوردن دستپختش رو ببینه.
- هر روز سر و کلهات این ورا پیدا میشه؟!
با لحن بیادبانهی بورا برای چند لحظه گیج از چیزی که فکر میکرد اشتباه شنیده پلک زد ولی وقتی نگاه طلبکار دختر روی خودش رو دید ناباورانه با حس بدی که به سراغش اومده بود قدمی به عقب برداشت. هیچوقت درک نمیکرد چرا باید از کسایی که بهشون کوچکترین آسیبی نزده حرف بشنوه و متاسفانه قلبش اونقدری حساس بود که خیلی زود ناراحت بشه.
-ساجانگ نیم تو اتاق کارش قرار ملاقات داره
بورا بیحوصله و از سر ناچاری جوابش رو داد و بعد بدون توجه به زمزمه کوتاه و غمگرفته پسر جوون دوباره سر کارش برگشت.
- باشه... منتظر میمونم
جونمیون همونطور که لبش رو میگزید به ظرف غذای توی دستهاش نگاه کرد. ییفان هیچوقت با اومدنش به موسسه مخالفت نکرده بود ولی حالا رفتار بورا انگار براش یه تلنگر بود. شاید واقعا مثل یه مزاحم آویزون بنظر میومد که انقدری بیکاره که همش اون ورا پیداش میشه.
- نمیدونم یکی مثل اون چه کار خاصی با ساجانگ نیم داره که هر روز میاد
زمزمه نه چندان کوتاه و لحن پرمنظور بورا که با همکارش حرف میزد خیلی خوب به گوشش رسید. حالا حتی احساس شرم داشت و حس میکرد اومدنش به اونجا اشتباه بوده.
- برای منم سواله... ساجانگ نیم که چشماش برق میزنه هر وقت میبینتش... شاید فامیلن
جیا که مشغول مرتب کردن پروندههای ثبتنامیهای جدید موسسه بود زیرچشمی به جونمیون نگاهی کرد و متوجه نشد جمله دومش لبخند محوی رو لبهای پسرک آورده. واقعا چه اهمیتی داشت تا وقتی که ییفان از دیدنش خوشحال میشد بقیه چه فکری میکنن؟!
- راستی... شایعات اون خانومه که این چند وقت زیادی دور و بر ساجانگ نیم اینجا پیداش میشه رو شنیدین؟! همونی که همش ماسک میزنه!!
YOU ARE READING
⋆✮•𝓛𝓪𝓸老•✮⋆
Romance- تو از عشق چی میفهمی بچه ؟! عاشق بودن بلدی یا فقط اسمش به گوشت شنیده ؟! وو ییفان ابدا انتظار دوباره عاشق شدن رو نداشت...🐳 فیک🐳: پیرمرد(آجوشی،لائو) ژانر🐳: عاشقانه، فلاف، انگست رده سنی🐳: 𝙽𝙲-𝟷𝟽 کاپل🐳: کریسهو نویسنده🐳: مارشملو