"۱. به هیچوجه بیهوا لمسم نکن. "
"۲. واسم دردسر درست نکن."
"۳. به کسی چیزی درباره خودمون نگو."
"۴. درباره زندگی خصوصیم کنجکاوی نکن."
"۵. آجوشی صدام نزن."
برای چندمینبار به لیست قوانین بی سر و تهی که ییفان براش فرستاده بود نگاه کرد و آهی کشید. چطوری انتظار داشت گارد ییفان یهویی پایین بیاد و دوست پسر بیاحساسش بی قید و شرط باهاش شروع به قرار گذاشتن کنه؟!
- من همین الان هم مورد سوم رو زیر پا گذاشتم
پوست گوشه لبش رو کند و پاهاش رو با حرص روی تختش زد و بدون مکث اسم دوست پسرش رو از "چاگی" به "آجوشی بداخلاق" تغییر داد.
- مگه به لمس شدن حساسیت داره؟! چطور ازم انتظار داره لمسش نکنم؟!
با ناراحتی دوباره به گزینه اول که از همه سخت تر بنظر میومد نگاهی انداخت. از وقتی که از خونه ییفان پاش رو بیرون گذاشته بود تا لحظه ای که نوتیف پیام ییفان رو دیده بود باورش نشده بود به چیزی که میخواسته رسیده. خوشخیالانه فکر میکرد اولین پیام محبتآمیز مرد قدبلند رو گرفته و وقتی با ذوق پیام رو باز کرده بود لبخند دندوننماش رفته رفته محو شده بود. لیست بیرحمانه ییفان حسابی قلبش رو فشرده بود و جونمیون حالا دیگه میدونست برای نرم کردن دوست پسرش قطعا راه زیادی برای رفتن داره.
- ولی من منتظر بوسه اولمون بودم...آه...چرا انقدر سفت و سخته؟!
چونه رو روی بالش نرمش فشرد و موبایلش رو گوشه تخت پرت کرد. چقدر خوشخیال بود. بوسه اول؟! حتی تصور اینکه ییفان بخواد ازش بوسه بگیره تو مغزش پردازش نمیشد و جونمیون نمیدونست این فقط مشکل خودشه یا همه اِکس های ییفان با یه همچین چیزایی دست و پنجه نرم کردن؟!
- یعنی چقدر باید منتظر بمونم خودش برای بوسه جلو بیاد؟!
گونه هاش با فکر بوسه گرفتن از لب های اون مرد برای چندمین بار گر گرفت. باورش نمیشد اونهمه خیالپردازی دیشبش درباره بوسه اولشون قرار نبود بخاطر قوانین پیرمردی ییفان به همین زودی اتفاق بیفته و حالا که حقیقت رابطهای که ییفان قبول کرده بود رو دیده بود شک نداشت قرار نیست دوست پسرش برای دِیت رفتن پیشنهادی بده. شاید اگه قدمی برای پیشرفت رابطهاشون برنداره آجوشی بدخلقش ترجیح میده همه چی از پشت اسکرین موبایلش پیش بره.
با این فکر کمی نیم خیز شد تا دوباره موبایلش رو به دست بگیره و بدون اینکه تردید کنه اسم ییفان رو لمس کرد و همونطور که دوباره پوست گوشه لبش رو میجوید خودش رو قانع کرد که باید در برابر ییفان محکم بنظر برسه. به هر حال خودش کسی بود که برای بودن با ییفان پافشاری میکرد، پس نباید عقب میکشید.
YOU ARE READING
⋆✮•𝓛𝓪𝓸老•✮⋆
Romance- تو از عشق چی میفهمی بچه ؟! عاشق بودن بلدی یا فقط اسمش به گوشت شنیده ؟! وو ییفان ابدا انتظار دوباره عاشق شدن رو نداشت...🐳 فیک🐳: پیرمرد(آجوشی،لائو) ژانر🐳: عاشقانه، فلاف، انگست رده سنی🐳: 𝙽𝙲-𝟷𝟽 کاپل🐳: کریسهو نویسنده🐳: مارشملو