7

29 14 3
                                    

روز قبلش،

از جعبه خاطرات کودکی‌ات، قلمویی بیرون کشیدم و
در میان انگشتان زیبایت جا دادم!
درست به‌جای انگشتان خودم...

خواستم مرا روی آن پارچه سفید،
دوباره بیافرینی!

چرا که این دو چشم من،
برای تماشای تو کافی نیست!

............

این قلمو، همونه که پارت قبل بهش اشاره شد.
⁦:⁠^⁠)⁩

نامـه‌ای بـرای تـو✨Where stories live. Discover now