مانند چند روز گذشته نامه را بهدست گرفت و از در خانه خارج شد.
زمزمه کرد
″برگرد و نامههایم را بیش از این منتظر نگذار″
و پاکت کاهی رنگ را در صندوق نامههای جلوی خانه، در کنار نامههای دیگرش انداخت...............
اینم از پارت آخر!
بیاید پارت بعدی رو هم داشته باشیم!
♡

YOU ARE READING
نامـهای بـرای تـو✨
Romanceتو همانی که در سینهام میتپی! . . . روایتی کوتاه از دلدادگی! . . . لطفا پارت 0 رو بخونید. . . .
20
مانند چند روز گذشته نامه را بهدست گرفت و از در خانه خارج شد.
زمزمه کرد
″برگرد و نامههایم را بیش از این منتظر نگذار″
و پاکت کاهی رنگ را در صندوق نامههای جلوی خانه، در کنار نامههای دیگرش انداخت...............
اینم از پارت آخر!
بیاید پارت بعدی رو هم داشته باشیم!
♡