13

24 11 1
                                    

روز قبل‌ترش،

صدایم حرف‌های تو را به میان کشید،
نگاهم چشمان ستاره باران تو را دید
و لب‌هایم لبخند تو را بوسه زد.

دستانم گرمای دستان تو را به یاد آورد،
پاهایم با گام‌های تو همقدم شد
و تنم تو را پوشید.

گویی که من رفته بودم و
تو آمده بودی!

...........

داریم به آخرش نزدیک میشیم.
دوست دارم بدونم فضای کلی داستان،
چه وایبی بهتون میده.
میشه لطفا بهم بگید؟
⁦:⁠-]

نامـه‌ای بـرای تـو✨Where stories live. Discover now