نوشتم که بدانی
در این تاریککده عمر،
تو تنها نور چشم منی!نوشتم که بدانی
رفتنت رازی است
که من آن را با هیچکس درمیان نگذاشتم!
نه حتی با لبهایم!تنها همراه من، سکوت خانه است و
کلماتی که از میان انگشتانم جاری میشوند!نوشتم که بدانی
من ماندهام با خیال حضور تو!
چه کسی گفته نمیتوان در بیداری رویا دید؟...............
امیدوارم ماجرا روشن شده باشه.
هوم؟
YOU ARE READING
نامـهای بـرای تـو✨
Romanceتو همانی که در سینهام میتپی! . . . روایتی کوتاه از دلدادگی! . . . لطفا پارت 0 رو بخونید. . . .