ناشناس:سلام لویی هری ام،چون بلاکم کرده بودی یه شماره جدید خریدم،تو باید بهم گوش بدی
لویی:برو خودتو به فاک بده هری
ناشناس:لطفا لویی،همونطور که گفتم حرفایی برای گفتن دارم
لویی:حرفی برای گفتن؟
متاسفم اما فکر نکنم پشت کارات یه فکر و یا حرف منطقی ای وجود داشته باشه،حداقل من که نمیتونم منطقی فکر کنم،پس گمشو و منو راحت بذارناشناس:چی؟
*شما نمیتوانید به این شخص پیام ارسال کنید.*خدای من،واقعا؟
*شما نمیتوانید به این شخص پیام ارسال کنید*اره فهمیدم مرسی
*شما نمیتوانید به این شخص پیام ارسال کنید*
____
هی لاورز،حالتون چطوره؟من با یک بوک تقریبا کوتاه درخدمتتونم. امیدوارم خوشتون بیاد و اولین ترجمه منه،پس اگه انتقاد و پیشنهادی دارید خوشحال میشم بشنوم♡
این بوک ترجمست و پارت هارو اماده دارم پس احتمالا هر هفته دوبار آپ کنم
و ممنون بابت ادیت:
@Larryislouandhaz
![](https://img.wattpad.com/cover/352567994-288-k125658.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
do me a favour"Texting"L.S
Fiksi Penggemarلویی:پس بهم یه لطفی بکن و خود شیفتگی رو تموم کن. ... درحالی که لویی نمیخواست با دوست پسر سابقش، هری حرف بزنه،هری هر روز بهش پیام میداد. هری تا وقتی چیزی که لویی ازش بیخبره رو نگه دست برنمیداره. "Persian Translation" [completed]