به چشم های خسته و سرخِ سهون نگاه کرد. شبِ سختی رو پشتِ سر گذاشته بود، درست مثلِ خودش. بهش نزدیک شد و نگاهِ سهون روش نشست.
+توهم شبِ سخت و خسته کننده ای داشتی مگه نه؟
_همینطوره.. اما اولین دفعه ای نیست که چنین شبی رو گذروندم.
بکهیون سر تکان داد. برای حرفی که میخواست بزنه تردید داشت. سهون که سکوتش رو دید به اقامتگاهِ جدیدش اشاره کرد و گفت:
_برو استراحت کن.. همه چیز تمام شد.
خواست ازش دور شه که بازوش توی دستِ بکهیون اسیر شد
+میشه یکم قدم بزنیم؟ .. البته اگر خسته ای برو، نمیخوام مزاحمت باشم.
سهون لبخندِ کمرنگی زد، اونقدر کمرنگ که بکهیون شک کرد واقعاً لبخند باشه.
_مشکلی نیست، خیلی عادت به خوابیدن و استراحت ندارم. بیا بریم توی باغ.
+مشکلی نیست بریم اونجا؟
سهون چند ثانیه مکث کرد و بعد گفت:
_رفتن به باغ برای من آزاده.
+اوه.. چه خفن. اینکه اینقدر موردِ توجهِ امپراتور باشی خیلی خوبه مگه نه؟
_ایشون واقعاً به من لطف دارن، و من ... خب اینو دوست دارم. اما حسادت خیلی هارو دنباله خودم دارم.
+درسته. موقعیت های خوب همیشه باعث میشه عده ای بهت حسادت کنن.
قدم های سهون رو دنبال کرد تا زمانی که به باغ رسیدن. درخت ها پر از شکوفه های سفید و صورتی بودن.
تصویری که میدید مثلِ یک رویای قشنگ بود!
چشم هاش پر اشک شد؛ چون پدرش همیشه میگفت عاشقِ باغِ کوچیکِشه و اون رو با هیچ خانه و آپارتمانی توی سئول عوض نمیکنه.ناخواسته زمزمه کرد:+امروز سه شنبه است.
سهون به نیم رخش نگاه کرد
_چی؟
سعی کرد با پلک زدن اشکهاش رو ناپدید کنه.
+به پدرم قول داده بودم تا همیشه توی این روز برم دیدنش و باهاش وقت بگذرونم؛ اونم بهم قول داد غذاهای موردِ علاقه ام رو برام درست کنه و میوه ای که دوست دارم رو برام بچینه.
مطمئنم اون به قولش عمل کرده و مثلِ همیشه کلی غذای خوشمزه برام حاضر کرده و منتظره تا برم دیدنش و وقتی ازش میوه محبوبم رو خواستم بگه که یکمه دیگه صبر کنم تا شکوفه ها تبدیل به میوه شن. اما..بغض گلوش رو اذیت ، و نفس کشیدن رو براش سخت میکرد
+اما من.. نتونستم برم.حتی نتونستم بهش خبر بدم و اون قراره خیلی نگرانم شه. قراره غصه بخوره و بارها از خودش بپرسه پسرم کجاست.
سهون به مردِ غمگینه کنارش نزدیکتر شد و دستش رو پشت کمرش گذاشت.
_ چون این اتفاقات افتاد نتونستی بری؟ اگر بخوایی من میتونم همه چیز رو فراهم کنم تا بری دیدنش.
ESTÁS LEYENDO
[ peach blossom ]
Romance[ ⁴ ] شکوفه هلو 🌺 عشقِ ما مثلِ شکوفه های هلوئه. همونقدر زیبا، لطیف و خوش رنگ! GENRE : FANTASY,HISTORICAL, ROMANCE COUPIES: Sebaek WRITER: Stella & Sosoo