part 14

98 23 47
                                    

تهیونگ

تفریبا نیمه های شب شده بود و به خاطر اینکه تقریبا زیادی نوشیده بودم سرم داغ کرده بود و اطرافم رو تار و مبهوت میدیدم
سرم رو سمت پسری که به خاطر مستی سرش رو روی میز گذاشته بود برگردوندم
دستم‌ رو روی شونه جین گذاشتم و
با لحن آروم و گیجم لب زدم
_سوکجین...بیداری؟

جین با شنیدن صدام سریع سرش رو از روی میز برداشت و بالا گرفت و شروع به خندیدن کرد
و همونطور که مشغول خندیدن بود جواب داد
+تهیونگ تو اینجا بودی؟
_ اومم پس باید کجا می بودم؟

جین با عقب کشیدن صندلی چوبی کوچیکی رویش نشسته بود بلند شد و دستش رو به سمت تهیونگ برد
+بلند شو باید بریم
_ کجا باید بریم؟
+خونه

همونطور که به دستش خیره شده بودم به آرومی دستش رو گرفتم و بلند شدم
لحظه ای چشمام سیاهی رفت و به خاطر گیج رفتن سرم میز رو تکیه گاهم کردم و دستم رو بهش گرفتم تا نیوفتم

دقیقه ای بعد دوباره دستش رو گرفتم و همراهش رفتم
جین به سمت توالت عمومی میخانه کشوندتم
و سریع سمت یکی از اتاقک ها رفت و در رو قفل کرد

متعجب به اطراف نگاه کردم و پرسیدم
_ ما توی توالت عمومی زندگی می‌کنیم؟قرار بود بریم خونه
جین چند قدمی به تهیونگ نزدیکتر شد به طوری که نفس های داغشون رو احساس میکردن
جین انگشت شصتش رو سمت لب های تهیونگ برد و با کشیدن انگشتش روی لب های باریک صورتی رنگ پسر کمی از هم بازشون کرد

تهیونگ متعجب به جین خیره شد و لب زد
_ سوکجین..اینجا..اینجا نمیتونیم انجامش بدیم...
+مهم نیست مگه کجاییم؟
_توالت عمومی
جین خونسرد و بیخیال چند گام کوتاهی سمت تهیونگ برداشت و خیره به لب های پسر لبش روی لب های تهیونگ نشست

با روی هم گذاشتن پلکاش روی هم به آرومی مشغول بوسیدنش شد
لحظه ای لب هاشون از هم فاصله گرفت و تهیونگ همونطوری که نفس نفس میزد جین رو به دیوار روبه رو چسبوند و دوباره و عمیق تر از قبل غرق در بوسیدن لب هاش شد

دستاش رو دور گردن پسر کوچیکتر حلقه کرد و به بوسیدن لب های سرخش ادامه داد
بعد از لب هایش فاصله گرفت و سمت گردن برفی رنگش رفت و پوست ظریفش رو با بوسه های خیس و داغش نقاشی کرد
تهیونگ با بوسه های آرومش از گردنش پایین تر رفت و ترقوه های برجسته و خوش تراشش رو بوسه بارون کرد

جین ناله خفه ای کرد و کمی بدن تهیونگ رو از خودش فاصله داد
با خیره شدن به چشم های خمار پسر انگشت اشاره اش رو روی لب های باریکش گذاشت
متعجب و با دقت به اطرافش نگاه کرد و لب زد
+فکر کنم..بهتر باشه که واقعا برگردیم خونه
تهیونگ گیج و مبهم خیره به پسر کوچیکتر جواب داد
_ برای چی؟
+یکم خستم و همینطور امکان داره یکی ببینه
_با اینکه منظورت رو متوجه نشدم اما...باشه هرچی تو میگی

love spell Where stories live. Discover now