_واقعا میخوای فقط همینجا وایستی و هیچ کاری نکنی؟
شوگا عصبی غرید اما سعی کرد تا خودش رو آروم نگه داره که بتواند منطقی فکر کنهتهیونگ روی یکی از زانو هاش نشست و نگاهی به اون خاک نورانی زرد رنگ انداخت
+به طور دقیق...نمیدونم که چی میتونه باشه اما فکر کنم مثل یک دیوار نامرئی میتونه باشه....که مانع رفتنمون به اون سمت خاک بشه...
چند لحظه بعد
تهیونگ با شنیدن صدای آشنایی توجهش رو از روی اون خاک برداشت و سرش کمی رو بالا گرفت
_تهیونگ!
با دیدن چهره سرد و بی حس پسری که روبه روش وایستاده بود شوکه از روی زمین بلند شدتهیونگ با تردید لب زد
+سو..سوکجین؟
تهیونگ دقیقه ای رو بدون گفتن چیزی به چشمای قهوه ای رنگ پسر خیره مونددم نسبتا عمیقی کشید و با زدن لبخند غمناکی زبان گشود
+به نظر می رسه که...دیگه ستاره های داخل چشمات خاموش و محو شدن...اینطور نیستش؟
حس میکنم که دیگه نمیشناسمتجین با شنیدن حرف های تهیونگ لب گزید و جوابی برای حرف های تهیونگ پیدا نمیکرد پس ناخواسته گفت
_ببین تهیونگ..راستشتهیونگ انگشت اشاره اش رو بر روی لب های باریکش قرار داد لب زد
+ازت خواهش میکنم...لطفا چیزی نگو...چون نمیخوام که دوباره قلبم نسبت به حسی که درباره ات دارم بهت ببازه و دوباره بهت اعتماد کنم_من نمیخواستم هیچی اینجوری پیش بره تهیونگ...نکنه فکر کردی الان از وضعیتی که خودم دارم راضی ام؟ حتی...حتی نمیدونم که دقیقا کی هستم و به کجا تعلق دارم
جونگکوک کمی بهشون نزدیکتر شد و تک سرفه ای کرد و لب زد
+ببخشید که میپرم وسط مسائل عشق و عاشقتون ولی نمیخواید توضیح بدید که اینجا دقیقا چه خبره؟تهیونگ کمی رویش رو سمت جونگکوک برگردوند و لب زد
_اگه فقط چند دقیقه بتونی صبر کنی هیچ مشکلی پیش نمیادتهیونگ دوباره تموم حواس و توجهش رو به جین داد و با نگاه پر از افسوس و خسته اش رو به جین لب زد
+تو این قضیه درواقع گناهکار اصلی منم تو توی گناه من گرفتار و غرق شدی....
با خشم بی حد و مرز...طمع...نفرته بی اندازم زندگی تورو هم نابود کردم....شاید اگه من هیچوقت وارد زندگیت نمیشدم الان با هیچ کدوم از این ها مواجه نمیشدی و به زندگیت ادامه میدادی
من رو ببخش که وارد کابوس بی پایانم کردم
الانم...اگه بخوای حتی زندگی من رو به پایان برسونی من با این موضوع مشکلی ندارمجین با شنیدن حرف های غم آلود تهیونگ حرفی برای گفتن نداشت و عاجزانه فقط به چهره سرد تهیونگ خیره شده بود و سعی بر این داشت که بتونه بغضش رو کنترل کنه
جین دقیقه ای بعد با تردید لب زد
_تهیونگ.....جونگکوک عصبی وسط حرف جین پرید و با طن صدای بلندش داد زد
+لعنتی..تهیونگ احساساتت رو کنار بزار به خودت بیا
YOU ARE READING
love spell
Vampireتهیونگ دورگه ای نیم خون آشام و جادوگر که برای اینکه بتونه وارد اجتماع انسان ها بشه شخصیت واقعیش رو با ماسکی بپوشونه با از خطرات احتمالی حفظ بشه ژانر:ومپایر،فانتزی،اسمات،رومنس کاپل:تهجین،(؟)