✽.✾𝑶𝒏𝒆𝒔𝒉𝒐𝒕 _𝑽𝒌.𝑲𝒗.✽

༺Naz༻.Kv

*اسم وانشات: ناز _ پارت اول
*ژانر: اسمات، درام، رمنس
*کاپل: کوکوی

~♡~

واتپد کثافت پاکش کرده بود:)
مجددا بخونینش که شب پارت دو رو بذارم قشنگا🤍
‌ووت و کامنت فراموش‌تون نشه♡

---—-

_ گردنبند رو بگیر دستت، آفرین آره خودشه. یونا گوشه‌ی موهاش رو درست کن، آره کمی بیار پایین‌تر و پخششون کن. ایول عالیه!

چند عکس متوالی در ژست‌های متنوع گرفته شد.
با گفتن "خسته‌نباشید" از طرف عکاس، نفسش رو آه مانند خارج کرد و دستی به گردنش کشید.

یونا لبخندی زد، آب‌پرتقالی که براش آورده بود رو دستش داد.
_ عالی بودی پسر، مثل همیشه جذاب.

تهیونگ لبخندی به چشمک دختر زد و قلپی از آبمیوه‌اش نوشید.
_ ممنون نونا. می‌شه جونگ‌کوک رو خبر کنی؟ واقعا خسته‌ام. الان شدیداً دلم برای تخت نازنینم تنگ شده.

دختر خنده‌ای کرد. با گرفتن لیوان خالی از دستش، سرش رو تکون داد.

_ به اون راننده‌ی کله شقت زنگ می‌زنم ولی ته... محض رضای خدا، یک‌بار هم که شده حرف من رو گوش کن! بیا من برات یه راننده دیگه جور کنم. واقعا با اون طرز رانندگیش وحشت نمی‌کنی؟

تهیونگ خنده‌ای کرد. درحالی که دکمه‌های کتش رو می‌بست، به دختر که یک‌سره غر می‌زد، نگاه کرد.

_ نونا، جونگ‌کوک که رانندگیش بد نیست. فقط یه‌ذره سرعتش بالاست؟ به هرحال هر چی باشه از اون راننده احمق قبلی بهتره. مردک کم مونده بود با خوابالودگیش من رو به کشتن بده.

_ به هرحال که تو از اون کله‌شق‌تری. بچه‌ها بهش زنگ زدن، جلوی دره. مراقب خودت باش ته.

تهیونگ با لبخند دستی تکون داد و با همه خداحافظی کرد.
عرق پشت گردنش رو با پشت دستش گرفت. قدم‌های خسته‌اش رو سمت ماشین مشکی‌رنگی که چیزی از داخلش مشخص نبود، کشید و سوار شد.

_ وقت بخیر قربان. خسته نباشید.

تهیونگ سری برای راننده‌ی جذابش تکون داد و زیرلب تشکری کرد.

احساس ضعف و کرختی بدنش، کم‌کم حالش رو دگرگون‌ می‌کرد. دوست داشت هرچه زودتر خودش رو داخل خونه‌اش، خصوصاً اتاق مورد علاقه‌اش برسونه!
با ایستادن ماشین جلوی رستوران، نگاه پرسشی‌اش رو از آینه به مرد داد.

_ برای چی اینجا نگه داشتی جئون؟

جونگ‌کوک کمربندش رو باز کرد، متقابلا نگاهی به رئیسش انداخت.
_ دوست داشتم نهار رو مهمونتون کنم قربان، اجازه هست؟

تهیونگ با احساس ضعف و گرسنگی، با شنیدن اسم غذا و نهار که به ناگهان حسش می‌کرد، سرش رو تکون داد.