-خیلی منتظرت گذاشتم، کیم؟
لبخندی به لحن همیشه جدی دوهیون زد.
-انتظارنداشتم یه روزه واسم آمارشو دربیاری. جین اونقدرا هم ازت تعریف نکرده بود.
گوشی رو کمی روی گوشش جا به جا کرد و از ماشین پیاده شد.
-خبرا نه خیلی خوبه نه خیلی بد.
چند قدمی مهد ایستاد و خودش رو واسه ی شنیدن آماده کرد.
-باور کن الان هرخبری واسه ی من خوبه.
-پس خیلی ناامیدت نمی شی. بعد از تموم شدن دانشگاه خبری ازش نداشتم. برگشته بود شهرشون. فعلا فقط در همین حد فهمیدم که تازگی برگشته سئول. ایندفعه موندگاره.
-تازگی؟
-کمتر از یک ماه.
نفس کوتاهی کشید. اگه کمتر از یک ماه بود پس یعنی ازش خبری نداشت. شاید واقعا بعد از ژاپن رفتن اشون رابطه ی اونا هم مثل خودش و جین کمرنگ شد.
از فکر اینکه داره راه اشتباهی رو دنبال می کنی آهی کشید.
-قرار بود ناامید نشی.
صدای جیغ و خنده ی اولین گروه بچه ها توجه اش رو جلب کرد.
-نمی دونم از اول امیدی داشتم یا نه.
-عجیب شدی، کیم. نگاه ات یه جایی دورتر از قبل قفل شده.
-گمشده دارم.
-دو سال پیش پیداش کردی؟
سکوت کرد. پس فهمیده بود. دوهیون زرنگ تر از این بود که گول بازی تهیونگ رو بخوره و باور کنه داره دنبال یه دوست قدیمی می گرده.
-مواظب باش،کیم. این بار چشم هات به مسیری زل زده که به نظر می آد کسی قرار نیست ازش رد بشه.
از دور مین جه و مین آ رو دید. غرق جر و بحث بودند. صورت های کوچیک و انحنای رو به پایین لب هاشون نگاهشو مثل یه آهنربای قوی سمت خودش می کشید.
-نگران نباش. این بار چشم هام فقط مقصد رو نمی بینه.
تماس رو قطع کرد و با قدم های بلندی خودش رو به نزدیکی بچه ها رسوند.
-وروجک ها.
بچه ها که تو این یه هفته به شنیدن لقب جدیدشون عادت کرده بودند با هیجان سمت اش چرخیدند.
=آجوشی.
+آجوشی.
دستهاشو کمی از هم باز کرد تا دوقلوهایی که سمت اش می دویدند رو کنترل کنه. سری برای مربی سونگ تکون داد و کنار بچه ها راه افتاد.
-امروز خوش گذشت؟
+آره. زودتر بریم خونه می خوام نقاشی که کشیدم رو به بابا نشون بدم.
YOU ARE READING
An unworthy heart
Fanfiction"_قلب من لیاقت تو رو نداره. هر زخمی که اون زد رو تو بستی. هر اشکی که به خاطر اون بود رو تو پاک کردی. ولی قلبم هزاربار دیگه اونو انتخاب می کنه." ****** کاپل ها:جیکوک،ویهوپ و....(بعدا اضافه میشه) زمان آپ:هرهفته شروع آپ:۶خرداد۱۴۰۱