پارت هجدهم

100 16 2
                                    

"خواهشا باهام حرف بزن." تهیونگ دست جونگ کوک رو گرفت و ادامه داد: "جئون جونگ کوک بیا بریم صحبت کنیم."

جونگ کوک دستش رو با ضرب از دست تهیونگ بیرون کشید و گفت: "حرفتو بزن."

تهیونگ اخمی کرد و گفت: "جئون جونگ کوک چرا جواب تلفنامو نمیدی؟ چرا هرچی اس ام اس میدم ندید میگیری؟"

جونگ کوک گوشی رو داخل جیبش گذاشت: "سرم شلوغ بود."

تهیونگ قدیمی جلو اومد و گفت: "پس چرا پیام ندادی بهم بگی سرت شلوغِ؟ یعنی واقعا میخوای بگی یه آدم بزن درروای؟"

جونگ کوک نگاهش رو از تهیونگ گرفت و گفت: "بهت گفته بودم کار دارم."

"گفتی کمکم میکنی. گفتی تا وقتی هورمون هام پایدار شن کمکم میکنی." دستش رو مشت کرد و با ناراحتی داد زد: "گفتی کنارم میمونی!"

جونگ کوک لحظه ای چشم هاش رو بست. اخمی کرد و گفت: "آره. گفتم کمکت میکنم. اما من کمکامو کردم... باهات غذا خوردم... ولی هیچوقت نگفتم من معشوقتم." به طرف تهیونگ قدم برداشت: "بخاطر همینم وظیفه ای ندارم که جواب پیاماتو بدم." به تهیونگ نزدیک شد و باعث شد امگای جوون عقب بره تا جایی که به دیوار چسبید.

جونگ کوک با لحن خشک و جدی گفت: "اگه میخوای سکس کنی پس بیا داخل."

تهیونگ که حسابی شوکه شده بود به صورت خشک و عصبی جونگ کوک به با اخم بهش خیره شده بود نگاه کرد.

جونگ کوک در آپارتمانش رو باز کرد و ادامه داد: "زود انجامش میدیم. گرچه سرم خیلی شلوغه..."

تهیونگ با استرس به درِ آپارتمان نگاه کرد: "ن...نه! که...! یهویی..."

جونگ کوک با صدای بم و لحن جدی گفت: "اگه نمیخوای پس برو."

"ای... اینجا... نیومدم که اونکارو کنیم... گفتی کنارم میمونی. ولی حتی جواب تماسامم نمیدی!" با عصبانیت داد زد: "سگ محلم کردی! اونوقت چطوری میخوای...!"همون لحظه صدای زنگ تماس گوشیش بلند شد. اما تهیونگ بی تفاوت به صدای گوشی به حرفهاش ادامه داد: "ب- بخاطر همین! تماس هات...! نخیرم! خب توام جواب تلفنامو نمیدادی!" اما تمام حواسش به گوشیش بود و پرت و پلا میگفت.

جونگ کوک کمی از تهیونگ فاصله گرفت و گفت: "جواب بده."

"لعنتی! این دیگه کدوم خریه؟" گوشی رو از توی جیبش بیرون آورد و با دیدن شماره با ناراحتی گفت: "ایییحححح باباست! ایش! چی شده؟ چه خبر شده؟ چه گوهی بخورم؟ چه گِلی به سرم بگیرم؟ چیش... هرچه باداباد اصلا!"

اما همون موقع جونگ کوک بی توجه به تهیونگ داخل آپارتمانش رفت در رو محکم کوبید.

"عه! الان منو قال گذاشت؟ هه... عمرا بذارم."چند ضربه به در کوبید و داد زد: "کارم تموم نشده! هنوز راجع به ماهی حرف نزدیمممم... گندش بزنن!" با عصبانیت تماس رو وصل کرد و فریاد زد: "اه چیه؟"

آقای کیم پشت خط با عصبانیت غرید: "درد بی درمون! کیم تهیونگ! حالا جواب منو نمیدی تخم جن؟ کدوم گوری موندی؟ گمشو بیا خونه ببینم!"

-"نخیر! نمیتونم! کار دارم!"

=" ذلیل شده! الان با اون جئون جونگ کوک حرومزاده ای آره؟"

-" ب- بابا! تو از کجا...!"

=" پدرسوخته! گیرت آوردم! گمشو بیا خونه!"

-"ب- بابا میگم کار دارم... بعدا میام خونه..."

=" پاشم بیام خونه اون حرومی یا خودت عین بچه آدم میای؟"

-" اخخ! نه! باشه الان میام خونه! زود میام! زودی میام...!"

تهیونگ با ناراحتی گوشی رو پایین آورد و نگاهش رو به درِ آپارتمان جونگ کوک دوخت: "ایشششش..."

................................

آقای کیم با لحن عصبی گفت: "رابطه ت با جئون جونگ کوک چیه؟"

تهیونگ مِن و مِنی کرد: "هممم... خب..."

=" باهاش قرار میذاری؟"

-"این... اینطور نیست..."

"پس چی؟ باهاش لاس میزنی؟" پیر مرد مشتش رو روی میز کوبید: "بنال دِ! نکنه همینجوری عین خل و چلا راه افتادی دنبال کونش؟"

تهیونگ از این کار پدرش ترسید اما خیلی زود خودش رو جمع و جور کرد. خودش رو به بی خیالی زد و دستش رو تکون داد: "نه، بابا. راه نیفتادم دنبالش... چی داری میگی... من عمرا..." توی ذهنش یاد حرف هایی که جین بهش زده بود افتاد «جین با پوزخند بهش گفته بود که "تو فقط یه ماهی ای. یه ماهی."»

تهیونگ پاش رو روی پاش انداخت. به مبل تکیه داد و با لحن جدی گفت: "عمرا! فقط با هم خوش میگذرونیم. خوش گذرونی."

"واقعا؟" آقای کیم با لحن جدی ادامه داد: "پس آویزونش نشدی، درسته؟"

-" معلومه!"

="پس حتما نباید اون باشه مگه نه؟"

" آره بابااا... معلومه!" و با خیالی دستی تکون داد.

آقای کیم با همون لحن جدی ادامه داد: "پس با سرِ قرار رفتن اوکی ای دیگه؟"

"حله!" تهیونگ ناگهان با حالت شوکه ای از جا پرید: "چییی؟!"

آقای کیم با لحن متعجبی گفت: "چته؟ نمیخوای؟ نکنه بخاطر جئون جونگ کوک نمیتونی؟"

"نخیرم! میرم!" تهیونگ مشتش رو فشرد و با لحن جدی ادامه داد: "میرم سرِ قرار! انجامش میدم!"

آقای کیم پوزخندی زد و با خودش گفت «افتاد تو تله...»

اما تهیونگ شدیدا توی فکر فرو رفته بود. یاد رفتار جونگ کوک افتاد و با خودش گفت «باشه! میرم سرِ قرار با یه نفر دیگه! منم میتونم با یه نفر دیگه تیک بزنم! چه بامزه! جئون جونگ کوک! هه! هه! ها! هاها!»

My Charming Alpha / آلفای جذاب منWhere stories live. Discover now