سراب ^6

59 10 63
                                    

روی تک صندلی گوشه گاراژ نشست و همزمان با روشن کردن تلویزیون و شروع شدن اخبار،نیشخندی به تیتر پررنگ صفحه زد و پا روی پا انداخت و ولوم رو بالا برد:به دنبال تصادف های زنجیره ای چهره های سرشناس تجارت کشور،مرگ منشی هوک از خانواده تاجر جانگ باعث شد تا پلیس تیم تحقیقاتی برای بررسی جزئیات صحنه تصادف جدید تشکیل دهد،اما همچنان خبری از واکنش خانواده آن مرحوم و جناب جانگ نیست،حدس و گمانه زنی ها نشان می‌دهد سکوت آن ها از شوک ناگهانی این اتفاق بوده است..
کم کم با عوض شدن موضوع اخبار ،ولوم رو کم کرد و همچنان که از فکر قتل چندروز پیشش سرخوش شده بود انگشت های دستش رو شروع به شمردن کرد.

♡♡♡

کیونگسو،خیره به هیونگ کار بلدش که در حال خورد کردن سبزیجات تازه بود،نگاهی انداخت .بخار های خوش بویی که از قابلمه های مختلف روی گاز داخل اشپزخونه رستوران پخش میشد،محیط رو خیلی گرم اما اشتها آور کرده بود ،با اینکه خیلی دوس داشت به توصیه هیونگش گوش کنه و امروز رو خونه بمونه.اما به رستوران اومده بود و آنقدر به دست های با مهارت هیونگش نگاه کرده بود،که بالاخره تشر هیونگش اون رو به خودش اورد:هی بچه،جای اینکه بِربِر من و نگاه کنی،برو کمک مینسوک

کیونگسو تخس به چشم های اخمو کریس نگاه کرد و لجوجانه لب زد:نمیخوام،یااااا کریس شی فکر کردی زل زدنم تمام روز بهت اعصاب خورد کنه؟؟؟

کریس که تحمل اون حجم از تخسی و کیوتی پسرک رو نداشت،کارد رو کنار گذاشت و دست هاش رو دو طرف صورت چلوندنی اون پسر قاب کرد و لپ هاش رو کمی فشار داد و باعث شد لب های آویزون کیونگ،مچاله بشه:

_آیگو،فکر کردی نمیدونم دوباره میخوای سرم و اینجا گرم کنی و بری پیش دوستایی که قرار نیست هیچوقت بفهمم کین؟

چشمای درشت پسرک،درشت تر شد.از کی تاحالا هیونگش انقدر سریع ذهنش و میخوند؟نکنه پیش جن‌گیری، کسی رفته بود؟با اینحال سعی کرد صورتش رو از دست های محکم هیونگش نجات بده و با لحنی که مثلا شاکی بود.اعتراض کرد: هییونگ،هیچ میدونی اینکارت کودک آزاری حساب میشه؟اصن مگه چی خواستم؟جز اینکه یه ظرف کوچیک از سوپ رشته خوشمزت و برام آماده کنی تا ببرم برای دوستم؟؟؟

کمی بعد درحالیکه بقچه ظرف غذا رو محکم بغل کرده بود،سمت ساحل رفت.نمیدونست این نشونه های پیری هیونگشه یا نه اما این روزا زیادی حساس شده بود و صادقانه کیونگسو نمیدونست برای دفعه بعد چه دروغی باید برای اینهمه پیچوندن هیونگش داشته باشه

نگاهی به ظرف غذایی که داغیش حتی از روی پارچه هم قابل تشخیص بود،انداخت؛شاید میتونست اون اجوشی چال دار رو بازم کنار ساحل درحال وارسی جزیره ببینه.

با خلوت دیدن ساحل و نبودن هیچکسی جز مردم محلی،ناامید به سمت یکی از نیمکت‌های اسکله رفت و ظرف غذا رو بغل کرد.چرا فکر می‌کرد امروز میتونه دوباره ببینتش؟دیروز که تو بازار دیدتش و پشت سرش راه افتاد.فکر می‌کرد خیلی مخفیانه دنبالش کرده اما وقتی آجوشیش سر راهش قرار گرفت و پسرک رو تقریبا از جا پروند.ترسید و بعد ازش خواست برای اینکه دفعه بعدی که هم و میبینن بهش اطلاعات بده باید بهش رشوه بده و چه رشوه ای بهتر از اینکه کیونگسو براش غذای خونگی درست کنه؟البته که خودش درست نکرده بود اما خب...

Bloody SMILE Where stories live. Discover now