part 19

6.3K 849 161
                                    

جونگکوک-به من اونجوری نگاه نکن، انتظار نداری که جونگکوک صدات کنم؟

سبزیجات رو داخل غذا ساز مینداخت و از یه طرفی هم داشت جونگکوک کوچولو رو تهدید میکرد که انقدر بانمک بهش نگاه نکنه-نه!!! هنوز هم پای حرفمم، فقط در حضور تهیونگ بهت جونگکوک میگم در غیر این صورت تو برام همون توله‌ای فهمیدی؟!

ِ توله سگِ بانمک سوتی کشید و سرش رو خم کرد و به جونگکوک نگاه کرد.

جونگکوک چشم‌هاش رو روی هم گذاشت-نه توله این نگاه‌ها روی من تاثیر نداره.

تهیونگ-هی!!

با صدای تهیونگ که به آشپزخونه وارد شد جونگکوک کوچولو زبونش رو دراورد و به سمتش دویید.

جونگکوک زیرچشمی به سگِ تهیونگ نگاه میکرد-مطمعنم از حرصم داری این کار رو میکنی توله‌ی زشت.

تهیونگ سگش رو بغل کرد و به سمت جونگکوک رفت-بوی پای سیب میاد...

خم شد و به داخل فر نگاه کرد-خدای من داره جیغ میکشه که من خوشمزه‌ترین پایم.

جونگکوک هم مثل اون روبه‌روی فر خم شد.

تهیونگ با ذوق چرخید سمت جونگکوک-میشنوی شف؟

جونگکوک سرش رو کج کرد و با اخمی که از رو کنجکاوی بود جلوتر رفت-فکر کنم....

هم جونگکوک و هم تهیونگ و هم جونگکوک کوچولو که بغل تهیونگ بود الان داشتن به پای داخل فر نگاه میکردن.

جونگکوک واقعا نمیدونست این چه کاریه که داره انجام میده؟ چرا داره به پای زل میزنه؟ ولی همه‌ی کارهای بی‌معنی انگار با وجود تهیونگ معنادار و خاص بودن...

تهیونگ صاف ایستاد و جونگکوک کوچولوش رو نوازش کرد و پشت کانتر جزیره‌ای وسط آشپزخونه‌اش نشست،جونگکوک هم بعد رفتن تهیونگ دوباره به سمت غذاساز رفت.
_______

نامجون-خدای من چرا در رو باز نمیکنی تهیونگ!!

برای بار دوم انگشتش رو روی زنگ فشار داد، گوشیش رو ورنمیداشت و نامجون مجبور شده بود برای چک کردنش تا خونه‌اش بره ولی الان هم در رو باز نمیکرد، دیگه داشت هول میکرد...

موبایلش رو از جیب پالتوی بلندش دراورد تا به پلیس یا آمبولانسی زنگ بزنه، اگه براش اتفاقی افتاده باشه چی؟ نه تنها از داییش میترسید بلکه تهیونگ براش ارزش داشت و نمیخواست بلایی سرش بیاد.

شماره‌ی آتشنشانی رو گرفت و موبایلش رو جلوی گوشش گرفت اما با باز شدن در خونه‌ی تهیونگ سریع موبایلش رو پایین اورد و خودش رو برای دعوا کردن با تهیونگ آماده کرد ولی با دیدن کسی که در رو براش باز کرد چشم‌هاش گرد شد و از تعجب نتونست چیزی بگه-مع....

جونگکوک-هیونگ اینجا چیکار میکنی؟

نامجون پکر به جونگکوک نگاه کرد و سعی کرد تحلیل کنه،اون احیانا اشتباه نیومده بود که؟ اینجا خونه‌ی تهیونگ بود؟

THE MIRACLE OF LOVE | KOOKVWhere stories live. Discover now