last part

7.7K 982 413
                                    

جونگکوک-هیونگ به سگت بگو پنجه‌هاش رو از روی پسرم ورداره!!

تهیونگ سری تکون و همراه با اون شیشه شیر رو هم به حرکت دراورد تا شیر پسرشون رو آماده کنه-محض رضای خدا،اون کریس رو دوست داره جونگکوکا!

جونگکوک چشم غره‌ای به تهیونگ رفت و لب‌هاش رو توی هم جمع کرد-بره به بچه‌های خودش ابراز علاقه کنه...

بعد نگاهش رو به هم‌اسمش داد و چشم‌هاش‌ رو ریز کرد-مطمئنم از حرص من رفت سگ همسایه رو حامله کرد به اینکه قرار بود پدر بشم حسودی میکرد.

تهیونگ لبخندی زد و خم شد پسرش رو که روی تشک نرمش دراز کشیده بود رو از روی زمین ورداشت-بعد به من میگن عجیب،باور نمیکنم جونگکوک‌شی بعد دو سال هنوز هم با جونگکوکی خوب نیستی.

جونگکوک با حرص همزن رو توی خمیر کیک تکون میداد،خوب میدونست تهیونگ داره برای بیشتر حرص دادنش به سگش جونگکوکی میگه.

تهیونگ کریس کوچولو رو توی بغلش گرفت و روی صندلی نشست،قرار بود امشب یه جشنی برای هفت ماهه شدن پسرشون بگیرن پس،هر دو مشغول آشپزی کردن بودن تا بتونن غذاها رو به موقع برسونن.

تهیونگ نگاهی به پسرش انداخت،عاشق اون بچه بود،حدودا چهار ماه پیش اون رو به فرزندی گرفته بودن،روزهای اولِ پدر شدنشون سخت گذشته بود چون هیچ کدوم از بچه‌داری چیزی نمیفهمید ولی بعد چند هفته به لطف جیسو نوناشون و البته جئون اون‌هه هر دو توانایی بچه‌داری رو یاد گرفته بودن.

کیم تهیونگ شهروند آمریکا به حساب میومد،و البته با کمک‌های بنگ‌شی‌هیوک و چندتا وکیل بازی به راحتی تونسته بودن کریس کوچولو رو به فرزندگی بگیرن،البته توی برنامه‌ی دراز مدت هیچ کدوم خبری از بچه‌دار شدن نبود و اگه از هر دو دلیل این تصمیم ناگهانیشون رو میپرسیدن نمیدونستن چیزی بگن...حتی تهیونگی که برای هر سوالی جوابی داشت.
شاید دلیل تصمیمشون دوقلوهای نامجون هیونگ و جیسو نوناشون بود...اون هر دو به خوبی میتونستن دل هر کی که بهشون نگاه میکنه رو ببرن،البته به قول نامجون اون هر دو برای بقیه فرشته و برای والدینشون شیطان میشدن!

جونگکوک خمیر کیک رو به داخل فر فرستاد و پیشبندش رو باز کرد و به سمت تهیونگ و پسرشون رفت،عاشق این منظره بود،اولش فکر میکرد تهیونگ نمیتونه پسرشون رو لمس کنه ولی همون روز اولی که کریس رو از پرورشگاه اوردن اول تهیونگ بغلش کرد و بهش علاقه نشون داد،و اونجا بود که با دیدن منظره‌ی روبه‌روش بخاطر تصمیمی که گرفته بودن به خودش تبریک گفت.

حالا کیم تهیونگ فقط به شوهرش و  پسرش دست میزد البته پیشرفت‌های ديگه‌ای هم کرده بود،مثلا دیگه اون هم مجاز و کنایه توی حرف‌هاش بکار میبرد،هر چند بعد کنایه زدن چند ثانیه‌ای توی افکارش فرو میرفت و به میزان غیر واقعی بودن حرفش فکر میکرد ولی به هر حال همه‌ی اینا به کمک جئون جونگکوک انجام شده بود.

THE MIRACLE OF LOVE | KOOKVWhere stories live. Discover now