جیمین-هیونگ بجنب!!
یونگی-اومدم...تو برو خامه رو هم بزن سوکجین هیونگ نمیتونه دو کار رو با هم انجام بده.داهیون-اوپاا!!! دیگه چی لازمه به این سس اضافه کنم؟
تهیونگ-آممم... فقط یکم دیگه پنیر بریز.هوسوک-کسی ست چاقوهای منو دیده؟!
توی آشپزخونه انگار جنگ به پا شده بود، هر کسی سعی میکرد تو انجام کاری به تهیونگ کمک کنه.
هر کی به رستوران سر میزد میخواست از دستپخت آشپزی که تعریفش رو چه از سرآشپزهای معروف چه از مجلات شنیده رو
بخوره، بخاطر همین تهیونگ مجبور بود برای رسیدن به همهی سفارشات از بقیهی آشپزها، حتی جئون جونگکوک کمک بگیره!جونگکوک-کیم تهیونگ میشه خواهش کنم بیایی این رو مزه کنی ببینی خوبه یا نه؟
این رو در حالی که دلخوری و طعنه درون حرفهاش موج میزد پرسید،اینکه ادارهی آشپزخونه به عهدهی تهیونگ بود جایگاه اون رو زیر سوال میبرد ولی خودش خواسته بود این تقسیم کار انجام بشه حداقل تا وقتی که از مجبوبیت تهیونگ یکم کم بشه،از روزی که مردم با آشپز اوتیسم رستوران جیسو آشنا شده بودن دو روز میگذشت و توی این روز هر کسی که از غذاهای تهیونگ میخورد شیفتهاش میشد و این یعنی تبلیغات بیشتر و البته مشتریه بیشتر.
با دستپاچگی قاشقی ورداشت،واقعا سخت بود اداره کردن و دستور دادن و اینکه الان میخواست به غذایی که سرآشپزش پخته نظر بده براش مشکلِ بزرگی بود با چشمهایی که استرسش رو به خوبی نشون میداد به جونگکوک نگاه کرد و گفت-شف عالی شده.
جونگکوک نگاه گذرایی بهش کرد-الان شف تویی نه من.
بعد سریع قابلمهی بزرگی که روی اجاق گاز بود رو ورداشت،چرا داشت خودش رو برای تهیونگ لوس میکرد؟ مشکل جدیای با شفِ موقتی بودن تهیونگ نداشت ولی انگار دلش میخواست تهیونگ نازش رو تحمل کنه،از وقتی که کار رو شروع کرده بودن تهیونگ فقط با بقیهی حرف میزد و حتی به طرف جونگکوک نگاه هم نمیکرد،البته که جئون جونگکوک میدونست شف بودن یعنی این ولی نمیتونست بیخیال اون صدای درونش که بهش میگفت؛
"پس چرا وقتی من سرآشپزم میتونم هم کارهام رو انجام بدم هم به هیونگ جدا از بقیهی برسم؟" بشه و همین حس باعث شده بود تموم مدت منتظر باشه که تهیونگ بیاد کنارش و به آشپزیش نگاه کنه.تهیونگ در حالی که داشت آروم به پاهاش میزد به رفتن جونگکوک نگاه کرد، اون داشت در برابر تنشها کم میاورد.
جیهیو-اوپا به اینجا یه نگاهی بنداز...
با صدای جیهیو نفس عمیقی کشید و سعی کرد محیط اطرافش رو نادیده بگیره.
فقط امروز رو سرآشپز شده بود ولی انگار از پسش برنمیومد.
_______جونگکوک-نمیدونم مرد چطور ازت تشکر کنم.
YOU ARE READING
THE MIRACLE OF LOVE | KOOKV
Fanfiction(کامل شده) "-یه آشپز اوتیسم؟!!!..... شوخیت گرفته؟؟.... نه نه نه به هیچ وجه اجازه نمیدم تو تیمم باشه!!" داستان تهیونگ آشپز با اختلال اوتیسم و جونگکوک سرآشپزِ سختگیر. شیپها:کوکوی،یونمین (این فف شامل شیپهای استریت اعضای بنگتن با عضو عزیز توایس،داهیون...