⊶ 𝙃𝙞𝙜𝙝𝙚𝙧 𝙥𝙤𝙬𝙚𝙧 ⊷

75 15 3
                                    

چپتر ۵ :‌ قدرت والاتر

اونجا برخلاف جیوگ و مناطق دیگه سئول رنگ و لعاب عجیبی داشت ، ادم ها لباس های فاخری تن داشتن که ارایش و رنگ های عجیب و غریب موهاشون فریاد میزد که الفا هستن ، خوراکی ها گرم تر و متنوع تر بودن و احساسات به وفور به چشم میخورد ، برای اونها بودن بیرون از دیوار های هیونگتو معنایی نداشت چون اونجا به خودی خود شهر عظیمی از فرهنگ ها و حس ها بود ، جایی که اگر اون نقشه های مانیتوری وجود نداشتن به راحتی میتونست گم بشه.

اونجا بودن به عنوان یک مقلد و نفوذی هیچ حسی بالاتر از نفرت و حسرت به همراه نداشت ، دیدن زندگی که اونها توش بودن که تنها به خاطر خودخواهی یک نفر از اونها سلب شد ، برابر بود با حمله ای از حس های مختلف که همچنان بعد از سال ها قدیمی نشده بود.

بعد از برداشتن برگه تحویل گزارش اون روزش ، سمت مکان های احتمالی که برای جلساتش با بقیه خوب به نظر میومد راهی شد. صدای گروهی که پشت بهش بودن حواسش رو پرت کرد ، مردی که تازه اولین بار بود میدیدش با غرور میگفت:«اون زیادی برای نگه داشتن این سمت داره ضعف به خرج میده» صدا با رفتن به اسانسور مخصوص الفاها خاموش شد ، حالا اون ساختمون بزرگ و نورانی به زیبایی نگاه بهش نبود و چانیول با هرثانیه اونجا بودن با اون واقعیت رو به رو میشد که هیونگتو به تنهایی دنیای تماما مجزا و متفاوتی از دنیای بتاها پشت اون دیوار ها بود ، جایی که رد پای احساسات گاهی با کینه گاهی خیانت و گاهی تبانی به چشم میخورد ، جایی که اون تراشه میتونست بهتر کارشو انجام بده تا بین ادم های ضعیف و بیگناه.

بخش هفت ، بخش امور مدیریت بتاها ، در سوم ، قسمت بایگانی داده ها جایی قرار داشت به شلوغی یه بازار و به بزرگی بخش سی و یک که میتونست امن باشه.

مطمئن نبود اجازه دسترسی به اون قسمت رو داشته باشه با این حال با زدن کارتش در عظیم باز شد ، اتاق وسیعی که سقف بلندش به اسمون و سیاهی شب میرسید و نور ناچیز لامپ های سفید که تنها انتهای هر ردیف از اون هزارتو عجیب و غریب متصل رو روشن کرده بود چشم هاشو گرفت ، دوربین های امنیتی مثل هرجای دیگه قابل روئیت بود اما تنها جایی بود که زمان بررسی و طبقه بندی اطلاعات اون دوربین ها خاموش میشد ، درست هر چهارشنبه راس ساعت دوازده ، دقیق نمیدونست چرا چنین قانونی برای اون قسمت تعیین شده اما میتونست خیلی برای اونها بدرد بخور باشه ، فقط کافی بود درخواست ورود به بخش اول اتاق بایگانی رو بدن ، نه نیازی به مرتب کردن اطلاعات خاص بود نه کار زیاد و سنگین ، کاملا مناسب یه تازه وارد.

با روشن شدن چراغ ابی پچ سیلور لباسش از اتاق بیرون رفت ، از طرف رئیس دستور داشت ، با تعجب به اطراف نگاهی انداخت ، با ورود تازه اش اون چی میتونست ازش بخواد!

┎HETERO┒Место, где живут истории. Откройте их для себя