⊶ 𝙗𝙤𝙣𝙙 𝙨𝙚𝙧𝙫𝙖𝙣𝙩 ⊷

55 14 3
                                    

چپتر ۹ : برده عهد

سهون تصور میکرد لوهان یک بتا ساده هست که میتونه به خاطر رئيسش ادای یک منشی چینی و عادی رو دربیاره ، البته که طبق تمام برنامه های چیده شد اونم باید همینکار رو میکرد ، باید در حضور ییفان یک دستیار اماده باش و مقتدر میبود و در حضور سهون یک بتا تو سری خور که بدون فکر ومنطق هر دستوری به اون داده میشه رو انجام میده ، در حالی که لوهان واقعی فرسنگ ها از اون چهره و شخصیت های خیالی فاصله داشت ، اما رسیدن اونها به سرزمین موعودی که انسان بودن در اون گناه و جرم نیست نیازمند همین فداکاری ها است ، پس تصمیم گرفت بازیگر هر دو صحنه باشه. و حالا اونجا بود ، اماده برای انجام ماموریت جدید برای کسی که دشمن اونه!

سکوت دفتر با تکون خوردن اونگ های براق در کنار حرکت بال ماهی های سفید توی اکواریوم ترکیب مسخ کننده ای برای تماشا ساخته بود ، ساعت دو ظهر بود و لوهان بعد از خوردن سوپ ماهی تازه ای که به سختی در جیوگ پیدا میشد از غذاخوری همونطور که توی برنامه روزش ثبت شده بود سمت دفتر ییفان ، دکتر ارشد هیونگتو کسی که به دستور رئیس اصلی باید جاسوسی اونو میکرد راهی شد ، کاری که هیچ وقت توی لیست ارزوهای اون نبود و نیست. سهون توضیح بیشتری نداد و لوهان هم نپرسید ، هرچند عقل سیلم کاملا برعکس اونو انجام میداد اما میدونست محرمانه بودن اون قضیه و بودن یک تراشه کذایی روی مچ دستش این اجازه رو نمیداد درست لحظه شروع کارش کنجکاوی و واهمه نشون بده.

بار دیگه به اکواریوم زل زد ، گرفتن نگاهش از اون ماهیا سخت بود ، اون اولین موجود زنده ای بود که جدا از الفاها و بتاها به چشم لوهان اومده ، حیوانات جایی بین ادم ها نداشتن و این که نفوذ اون پزشک این اجازه رو بهش میداد صاحب یک گونه از اونها باشه واقعا ترسناک و نفرت انگیز بود. کسی که از لحظه ورودش بهش توجهی نکرده و در کمال ارامش روی صندلی چرمش به خوندن کتاب قطور توی دستش ادامه داد در حالی که پای راستش رو گاه و وقتی تکون میداد ، مردی با کت و شلوار مرتب و یشمی رنگ که تضاد پوست روشنش در کنار موهای کوتاه و تیره اش اونو جوان تر از سن عددیش نشون میداد و توی تمام اتیکت های رفتاریش میشد اصیل بودنش رو تماشا کرد.

بالاخره تصمیم گرفت سکوت و بی توجهی اون ده دقیقه رو بشکنه:«لوهان؟»

از شنیدن اسمش تعجب کرد اما خوشحال شد که واکنش تند و ضایه اون به چشم اون مرد نیومد. اطاعتی کرد و بعد از صاف ایستادن جواب داد:«بله قربان»

بلند شد و در حالی که دست هاش رو توی جیبش میکرد ، به ارومی سمت میز تحریرش در قسمتی از اتاق که بیشتر از جاهای دیگه شلوغ بود راهی شد. میز قهوه ای سوخته با خرواری از کاغذ و کتاب پر شده بود و مدال و جوایز براقی که توی شلف نور فلورسنت رو منعکس میکردن. ییفان دومین هویت جعلیش ، پرونده نارنجی رنگ پرینت شده و پر شده از گذشته دروغینی که سهون اونو توی سیستم حک کرده رو خوند و به زبان چینی گفت:«باید زندگی خیلی برات سخت بوده باشه» دستش رو پشت کمرش برد و درحالی که با قدم های شمرده و اهسته بهش نزدیک میشد اسمش رو بخش کرد:«لو-هان»

┎HETERO┒Où les histoires vivent. Découvrez maintenant