⊶ 𝙎𝙡𝙖𝙮𝙚𝙧 ⊷

37 9 3
                                    

چپتر ۲۰ : قاتل

اتفاقات بد شبیه به دومینو میمونند ، اولین قطعه که بیوفته ، پشت سر اون بقیه هم شروع به فروپاشی میکنن ، قطعه دیگه میتونه هر چیزی باشه ، اما دنیا بارها ثابت کرده این یه قانونه و اون قانون روز سه شنبه از بلندگو اطلاعات همه هیونگتو رو به شلوغی کشوند ، لوهان درحالی که در مرکز بخش اول ایستاده بود و به صدای محکم گوینده ای که انگار اخبار اب و هوای روزانه رو اعلام میکرد گوش میداد و اضطراب شدیدش رو با کندن پوست انگشتش خفه میکرد، تمام شهر به خاطر گم شدن و فراری بودن بکهیون و چان شبیه به پادگانی نظامی بود که رهگذر بودن در اون گناهه.

گروهی از سربازهای زبده و حرفه ای که طبق معمول قد همه اون ها از لوهان بیشتر بود از دو طرف اون شروع به بخش شدن کردن ، جو خفه کننده ای که تا چند ساعت قبل در اونجا برقرار بود از اون ثانیه بدتر هم شد ، الفاها در گوش هم پچ پچ میکردن و هرکس یک احتمال رو برای خودش تبدیل به باور میکرد ، شاید دیگه کاری از دست سهون برنمیومد ، شاید اون دیگه نمیتونست به دیدنش بره اما همچنان از ته قلبش باور داشت اون میتونه علارغم کاری که تمام زندگیش علیه خونه و سرزمینش کرده یک راه حل برای تموم شدن اون اشوب بشه. اینجوری شد که دومینو اول ریخت و لوهان حسی پیش اهنگی رو داشت که برعکس شعار«همیشه اماده باش» هیچ اماده نبوده و حالا پاهاش بیشتر از قبل توی باتلاق فرو میره و دست های اون از طناب و تکه چوب و حتی صدایی برای فریاد خالیه و از این متنفر بود که میدونست دومینو دوم و سوم به زودی قراره روی زمین بیوفته که ورودی اصلی با حضور گروهی که سر دسته اونها مردی که اون رو بزرگ کرده ، باز شده بود.

نگاهش معطوف به قدم های محکم گاردها بود که چهره عاری از حسشون حال لوهان رو داغون میکرد ، همه اونها جوری اونجا با نگاه های یخی و غرور اموز تردد داشتن انگار مرگِ قلبِ امید و سرزندگی گوشه اون جایی که بهش خونه میگفتن هیچ اهمیتی نداشت.

دومینو دوم با دیدن دست های چانیول توی دستبند هایی که چراغ سبزشون روشن بود تسلیم زمین شد و سیر حرکت موج وار اون فروپاشی رسما شروع شد و به جلو حرکت کرد ، لوهان چشم های خیسش رو روی صورتی که شک نداشت تا قبل از ترک کردن اونجا هرچه قدر سخت اما زنده تر بود معطوف کرد اما حالا شبیه کسی بود که انگار تمام زندگیش روی سرش اوار شده. بکهیون کنار اون بود و چهره تکیده و رنگ پریده اش گواهی هرچه بود جز سلامتی ، اما جای خالی کس دیگه اونجا قلب تپنده لوهان روی در سینه اش شبیه به مخزنی پر شده از اسید کرد ، دی او اونجا نبود. اون اصلا به عنوان یه گمشده گزارش نشد و لوهان از ته دل میخواست باور کنه که فقط جونش رو دست گرفته و فرار کرده اما دی او رو به خوبی میشناخت ، میدونست اگر کمترین احتمال رو برای دستگیری برادرش میده ، امکان نداره جا بزنه.

┎HETERO┒Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum