Yoongi's ᵖᵒᵛ
″همهاش تقصیره تو بود.″
هوسوک خیلی متفاوت بنظر میرسه؛ کت و شلوارش تنش نیست، اونها رو با یه دست لباس مشکی ساده عوض کرده و به جای کفش های براقش کتونیهای کثیفی پوشیده.
یکم آرایش روی صورتش داره، سایهٔ سیاه یا هر کوفتی که هست...نفسم رو بند میاره.
روی ناخون هاش لاک مشکی زده و در حالی که چاقو رو توی پای رییس اون گنگ ایتالیایی فرو میکنه بند انگشتهای نازکِ بلندش با خون قرمز میشن.″میفهمی؟! تقصیره توئه!″ وقتی موهای مرد رو توی مشتش گرفته بود و سرش رو به عقب خم کرده بود از بین دندونهاش گفت.
دیگه خبری از روی آروم و بیتفاوتش نیست، اون مثل دیوونهها رفتار میکنه و...برام بیش از قبل زیباست.
دیگه سعی نمیکنه آروم بنظر برسه، از بَدو ورودش به اتاقِ شکنجه از حالت تاریک چشمهاش فهمیدم میخواد یه دریا خون راه بندازه، میخواد بالاخره صدای فریادهاش رو بعد از چند روز آزاد کنه.
کیم نامجون؛ اون یه جرقه روی تمام دردهای هوسوک شده بود.
″توئه حرومزاده!″جیغ کشید و صدای ضربهای که به صورت مرد ایتالیایی کوبید توی فضای خالی پیچید. در حالی که سرم رو بالا گرفته بودم و نگاهم به پنجرهٔ مربعیِ کوچیکِ نزدیکِ سقف بود پکی به سیگارم زدم.
″تو کشتیش...باعث شدی توی آتیش بسوزه...″ هوسوک این بار با صدای سردش زمزمه کرد و صدای کشیده شدن میلهٔ کنار دیوار رو روی زمین شنیدم، ″بدن خوشگلش...لبخندهاشو سوزوندی.″
تنم رو به سمتشون متمایل کردم و از گوشهٔ چشم دیدم که هوسوک، مردی که تا مدتی پیش به خوشاخلاق ترین معروف بود چطور گردنش خمیده شده و با حالت بیروحی به لیدر گنگ ایتالیایی که خون رو مثل بشکهٔ نفت قلپ قلپ از دهانش بیرون میریزه خیره شده و نفس های سنگینی میکشه.
″هوسوک...″ آروم صدا زدمش.
من مسئول نظارت به شکنجهام، هوسوک گفته بود که میخواد شخصاً قاتل نامجون رو شکنجه کنه، تهیونگ پذیرفت و من رو بیشتر برای مراقبت ازش فرستاد اما...گفت که اون رو زنده میخواد، ولی راهی که هوسوک برای پس گرفتن تاوان انتخاب کرده اون رو به کشتن میده.
باید متوقفش کنم.″میدونی یونگی-..″ سرش رو سمتم کمی چرخوند، قدمی برداشتم که با صدای کم و ضعیفی گفت، ″من واقعاً دوستش داشتم.″
و-...
برای متوقف کردنش دیر کردم.
میله با صدای بدی به جمجمهٔ مرد نیمه جونِ روی صندلی کوبیده شد و چشمهای من به قدری توی حدقه بزرگ شدن که صدای پاره شدن چندتا از مویرگ ها رو شنیدم.مرد ایتالیایی، صندلی و میله، هر سه با صدای وحشتناکی روی زمین سرامیکی افتادن. به زودی سیلی از خون راه میوفته.
![](https://img.wattpad.com/cover/355092685-288-k505361.jpg)
أنت تقرأ
⚖️𝐂𝐫𝐢𝐦𝐞𝐬 & 𝐏𝐮𝐧𝐢𝐬𝐡𝐦𝐞𝐧𝐭 ᵗᵃᵉᵏᵒᵒᵏ
أدب الهواةنامجون یک راز مهم توی زندگیش داشت، پسرعموی لیدلش، قرار بود با وارد شدن تو یه گروه مافیا از اون محافظت کنه، قرار نبود وارد ماموریتی بشه که دیگه راه برگشتی براش نمونه، قرار نبود پسر عموش دست رییس اون گنگ بیوفته. ------------- جنایات؛ پیوند بین من و تو...