ساعتها به روزها و روزها به هفتهها کشید و حالا قریب به یک ماه شده؟ احساس میکنم در این یکماه سالها بر عمرم گذشت. خانهی دلم تنگ است؛ آنقدر تنگ که با دستهایی از جنس بغض گلویم را فشار میدهند.
من به اشتباه اعتقادی ندارم چون این اشتباهات هستند که مارا تبدیل به چیزی که هستیم میکنند؛زیربنای وجود هر انسانی درد و اشتباه است. اما آبیِ کبودِ من هر آنچه که شنیدهایی باور نکن. دروغها همیشه پردهایی روی حقیقتهای تلخ نیستند، اینبار همهچیز بر پایهی نیرنگ بنا شده؛ من به اشتباه در بند درگیریها و نزاعهای دو کشوری به اسارت کشیده شدهام که از هیچ جهت ربطی به من ندارند. اینبار، دروغهایی تلخ میگویند برای لاپوشانی کردنِ حقیقت شیرین، اما تو فریب نخور و بدان که من جایی در این جهان به ظاهر آرام نفس میکشم...-Jungkook-
![](https://img.wattpad.com/cover/357788206-288-k28044.jpg)
YOU ARE READING
Along the lines of love
Short Story"شاید پس از گذشت قرنها، قصهی خلبانِ بیگناهی که به اشتباه در غربت و به دور از معشوق به اسارت کشیده شد را در تاریخ خواهند نوشت اما آیا دردِ دلِ من را کلمات میتوانند ابراز کنند؟ اصلاََ تابِ سنگینیِ وزنِ دردهایم را دارند که ابراز شوند؟ اگر آری، بنوی...