「گلبرگ شانزدهم」

5 3 0
                                    


چوب‌خطِ لحظاتِ دیگری نیز کنج دیوارِ تاریک، به چوب‌خطِ ماه‌های اخیر اضافه شد. باید به خودم برای به سرعت طی کردنِ روزهایم تبریک بگویم؟ یا افسوس لحظات از دست‌رفته‌ام را بخورم که در هیچ‌کدام از آنها تو را در کنار خود نداشته‌ام؟سنگ دیوانگی به سرم خورده. می‌دانم. چرت و پرت می‌گویم. یا شاید هم ندانسته، از ابریشمِ خوش‌خیالی ،پتویی می‌بافم برای روح ضرب‌دیده‌ام و فریب لطافت و نرمی‌اش را می‌خورم.
نمی‌دانم، شاید عادت به خوش‌خیالی بارها بهتر از بی‌قراری است. نمی‌دانم. دیگر چیزی نمی‌دانم.حتی دیگر مانند قبل بی‌تابی نمی‌کنم. آنقدر اشک ریخته‌ام که چشمه‌ی زلالِ اشک‌هایم خشک شده‌. حرف از بی‌تابی شد...بگو که توانِ تحمل بی‌خبری از من را داری. همان بهتر که ندانی، اینجا خبر‌های خوبی برای بازگو کردنشان ندارم؛ از چه بگویم؟ از که بگویم؟ از افرادی بگویم که خودشان را با روح زجر کشیده‌اشان سرگرم می‌کنند؟ یا از آنهایی که ماتم گرفته، کنج دیوار، تنِ ضرب‌دیده‌ و کبودشان را جمع می‌کنند؟ دیگرانی هم هستند که احمقانه برای فرار تلاش می‌کنند و من اینجا، خود را با خوش‌خیالیِ امید به رهایی گول می‌زنم...

-Jungkook-

Along the lines of loveWhere stories live. Discover now