「گلبرگ بیست و یکم」

8 3 4
                                    

هر کس در قلب خود گورستانی از لبخند‌هایی دارد که آن‌ها را به هر دلیلی روزی زنده به گور کرده.
آدم‌ها رهگذار زندگی یکدیگرند‌. هیچکس نمی‌آید که بماند، هدف گذر کردن است برای رسیدن به مقصد. نه تنها در این دنیا، در قلب‌هایمان هم همینطور، حالا تفاوتی ندارد که آن شخص به امید موقعیتی بهتر این دنیا را ترک کرده، یا که به امید یافتن شخصی خوبتر، قلب‌هایمان را ترک می‌کند، اما چه فایده؟ وصل کردن تکه‌های شکسته‌ی یک ظرف آن را مانند روز اول نمی‌کند‌.
ساده بودم که گمان می‌کردم با گذشت دو سال تو را پشت سر رها خواهم کرد. زمان، چیزی را اصلاح نکرد تنها عادتِ با درد زندگی کردن و چشیدن طعمِ جام عشق از تارنمای فاصله‌ها را به من آموخت.
جدایی، فرقی ندارد که خواسته یا ناخواسته باشد، حتی تفاوتی ندارد که به مرگ خاتمه پیدا کند، جدایی ها همیشه طاقت‌فرسا و خسته‌کننده بودند. شاید اگر نوشیدنی بود، طعم تلخِ زهرمار می‌داد و اغراق‌ های آهنگینی که از آنها سروده می‌شد به حبه قندی می‌مانست که برای لاپوشانی کردنِ مزه‌‌ی زننده‌ی تلخی، برچسب تلخِ شیرین به آن می‌زد.
تلخ برای کسی که تجربه کرده و شیرین برای خواننده‌ی احوالاتِ ما.
مشکل من نه جدایی بود و نه دردی که تنها همدمِ شب‌هایِ پس از تو شده. مشکل من این بود که تمام زندگی‌ام سازی بود با مضمونِ با تو بودن که حتی در نبودت، لحظه لحظه‌ی زندگیِ من پر بود از تو و یادِ تو.
هر پیراهنی که می‌پوشیدم عطر تو را داشت.در هر جمله‌ایی که گفتم حرفی از تو بود. امواج ضربان قلبم زمزمه‌ی نام تو بود‌. مهتاب،سودای نگاه تو را همراه داشت و انحنایِ بوسیدنیِ لبخندت روی دیوار چهار ستونِ خانه‌ی احزان‌ام خاک می‌خورد. نمی‌خواهم بدانی و ببینی که سفر کرده با خانه‌ی ویرانه‌ی من چه کردی...

-Taehyung-

Along the lines of loveWhere stories live. Discover now