「گلبرگ دوازدهم」

8 4 0
                                    

دلم حرف زدن می‌خواهد. دلم پرواز کردن می‌خواهد.دلم بوسیدنت را می‌خواهد. از آنجایی که دلم برای غر‌زدن‌هایت هم تنگ شده، دلم لم دادن روی پاهایت را هنگامی که غرق نوشته‌هایت شده‌ایی را نیز می‌خواهد. دلم بوییدن کمد لباس‌هایت را می‌خواهد. دلم حلقه شدنِ دست‌هایت دور کمرم را به بهانه‌ی قهر می‌خواهد. دلم دیدارِ گرم دوستانم را می‌خواهد. دلم دستکاری کردن نوشته‌های ویرایش‌شده‌ات را می‌خواهد...می‌بینی؟ هوس چیزهایی به دلم افتاده که حالا و در این زمان به شکل عجیبی ناممکن و محال دیده می‌شوند. نه کسی هست که گوش شنوا باشد برای شنیدن حرف‌هایم و نه حتی گوشه‌ایی از یک ورقه‌ی سفید برای نوشتن اندراحوالات. حرفِ دلم را روی دیوار سلول تنهایی‌هایم می‌نویسم؛ می‌نویسم و سیاه می‌کنم هر آنجا که سفید مانده‌. حضورت را احساس نمی‌کنم اما خیالت را چرا.
خسته‌ام. در نقطه‌ایی از زندگی‌ام ایستاده‌ام که هیچ‌گاه به آن فکر نمی‌کردم. جایی که هرگز خیالاتم مرا به آنجا نبرد؛ من برای آینده برنامه‌ها ریخته بودم اما ز هی خیال باطل، سرنوشت با پوزخند وقیحی به تماشایم نشسته بود. برایم چه خواب‌ها که ندیده بود؛ قلم درد و جدایی را برداشت و در چندمین فصل از داستان زندگی‌ام تقدیر ما را این چنین نوشت، مانند همان داستان‌های رواعصابی که نویسنده برای مهیج کردن موضوع حکایت‌اش، پایان فصل را مبهم و پر از درد به تصویر می‌کشد، خوب می‌دانی از این رویداد‌ها متنفر بودم و حالا تماشا کن که من چطور گرفتار آنها شده‌ام...

-Jungkook-

Along the lines of loveWhere stories live. Discover now