Part '14'

176 25 0
                                    

Cigarettes after Sex

" هیولا ها متولد نمیشن ، اون ها خلق میشن!"
جونگ وویونگ

لب هاشون روی هم چفت شده بود و بوسه اشون چنان نامرتب و شلخته پیش میرفت که صداش توی راهرو پیچیده بود. دستای مرد روی صورت پسر بودن و انگشتای مو یاسی بین موهاش ، تا بتونن تعادلشون رو حفظ کنن.
ناله های ریز هر دوشون توی مجرای‌ شنواییشون پخش
میشدن و بیش از پیش روی هورمونای هم تاثیر میزاشتن. با رسیدن به اتاق مورد نظر بدون اینکه حتی از هم جدا بشن ، واردش شدن. مرد ، پسر رو به دیوار چسبوند و وقتی از لبهاش جدا شد ، زبونش رو روی فکش کشید و بعد با پایین تر اومدن اون رو روی نقاط گردنش به حرکت در آورد. صدای ناله های پرستیدنی پسر باعث میشد تغییراتی رو توی پایین تنه اش حس کنه و چون هیچ کدومشون چیزی از اینکه چه اتفاقی داره میوفته نمیفهمیدن پس خیلی به اینکه قراره در ادامه شب پیش بیاد اهمیت نمیدادن.
_ یو...آه..یونگی..
جیمین زیر لب زمزمه کرد و وقتی دستای مرد سعی کردن بافتش رو از تنش در بیارن ، دستاشو بالا برد تا بیرون اوردنش راحت تر باشه‌.
_ چیه غنچه یاس؟ هومم؟ چی میخای؟
مو مشکی بافت زرد رنگ رو به سمت پرت کرد و کت خودش رو هم در آورد و روی زمین انداخت.
_ لمسم کن.
بنظر میرسید جیمین اصلا تو حال خودش نیست چون حرفایی که میزد چیزی نبود که توی هوشیاریش بزنه. حتی خیلی دور از ذهن بود..
_ خیلی..آه..بیشتر..بیشتر میخام.
پسر برای در آوردن لباس یقه اسکیش خودش پیش قدم شد و اون پارچه‌مزاحم‌ رو از تنش بیرون آورد و چشمای یونگی رو به وجه ی دیگری از زیباییش دعوت کرد.
اون تن بلورین و پوستی برفی که بنظر میومد الان داره توی آتیش میسوزه جلوی مردمکاش در حال دلبری بود.
و خدایا اون چی بود که میدید؟ چرا هر چیزی راجب جیمین انقدر تعجب برانگیز بود؟
تتوی Never Mind با فونتی انگلیسی زیر سینه اش خال زده شده و روی لگنش رنگ های آبی و یاسی ترکیب شده دیده میشد. مثل اینکه بدن جیمین باید توسط گربه سیاه کشف میشد و هر بار شگفت زده‌تر از قبل..
_ اثر هنری من‌ رو ببین.
لحنش شراره عشق رو زبانه‌ میکشید و چشماش قفل اون‌ تن بهشتی شده بود.
_ انقدر..به چشمات خوشگل.. بنظر میرسم؟
_ خودت چی فکر میکنی؟
یونگی با صدایی بم بیان کرد و بعد از بوسیدن لب های ورم‌کرده و سرخش ، براید استایل بلندش کرد و با‌ملایمت‌ روی تخت گذاشتش. پاهاش رو دو طرفش قرار داد و به سمت صورتش خم شد.
_ تو تصور متفاوتی از عشق و زیبایی هستی
زمزمه کرد و سرش رو توی گودی گردن پسر قرار داد و نفس های داغش رو روی پوست حساس اون قسمت رها کرد. از اینکه‌ تن جیمین زیر تنش میلرزید بی نهایت لذت میبرد..
هر چند اگه هوشیار می بود به خودش حتی‌ اجازه‌ اینکه بند انگشتش به‌ منظور اشتباهی به بدنش بخوره‌رو هم‌نمیداد اما الان...خب همه‌چیز با نوشیدن یه نوشیدنی به اینجا‌ کشیده شده بود!
تمام نقاط گردن و ترقوه های استخونی زیباش رو لیسید ، مارک کرد و بوسید و مطمئن شد که تا فردا رنگشون ارغوانی میشن. پایین تر اومد و خط شکمش‌ رو بوسه بارون کرد. لب هاش یک به یک بدن غنچه یاس خصوصا تتوش رو به اسارت گرفت. نور اتاق مثل‌ دکور بار ال ای دی قرمز بود و این بیشتر به فضا وایب سکسی میداد.
ناله های شهوت آمیز پسر زمانی اوج گرفت که انگشتای سرکش مرد به نوک سینه هاش حمله کردن و اون نقطه رو فشردن. این حس بنظر برای مو یاسی تازه بود چون کمرش از روی تشک فاصله‌ گرفت و انگشتای پاهاش جمع شدن. پس یونگی کسی بود که بدنش رو فتح میکرد؟ با اینکه هوشیار نبود اما اون نیشخند خبیثانه ای که روی لب هاش شکل‌گرفت غیر قابل انکار بود.
یونگی به وضوح متوجه بی طاقتی جیمین شده بود اما خواست بیشتر این بازی شرارت آمیز رو ادامه بده پس زبونش رو به سمت نپیل هاش برد و اون رو دَوَرانی دور نوک سینه اش حرکت داد و وقتی که صداش رو شنید که چطور از درد و لذت به خودش میپچه فهمید داره کارش رو درست انجام میده.
_ یون...آه..تو..اممم..
جیمین زیر لب زمزمه کرد:
_ لباستو در بیار یونگی...میخام لمست کنم.
مو مشکی پوزخند زد. عاشق حال الانشون بود هر چند نمیدونستن فردا قراره چه فاجعه ای باشه اما به قول خودش باید در لحظه زندگی میکرد.
فکر فردا برای فردا!
بلند شد و با‌گرفتن لبه ی تاپش اون رو از تنش بیرون آورد و عضلات و تتوهای جذابش رو به نمایش گذاشت.
جیمین با چشمای خمار به بدنش نگاه کرد که چقدر بزرگ و قدرتمنده. خالکوبی های هاتش روی شونه اش به سبک هائوری مزین شده بود و روی قفسه سینه اش با حروف ژاپنی جمله "بکش تا زنده بمونی" خال زده شده بود.
_ حالا هر چقدر که دلت خواست میتونی چنگم بندازی غنچه وحشی
صبر یونگی همینجکریش هم صبر اومده بود و عضوش در حال پاره کردن شلوارش بود پس بی تعلل دستش رو به سمت دکمه شلوار پسر برد و بازش کرد. اون رو از تنش خارج و کنار تخت انداخت و از چیزی که دید چشماش متحیر شد.
اون یه تتوی آب رنگی به طرح پروانه آبی روی رون تا لگنش داشت! مثل اینکه قدیمی بنظر میرسید چون رنگش کم کم داشت از دست میرفت و نیاز به ترمیم داشت.
خم شد و وی لاین جذاب پسر رو به همراه تتوش بوسید و کم کم‌ زبونش رو هم در این بین دخیل داد و تا رون های نرم و تقریبا تپلش کارش رو ادامه داد تا حس لذت رو القا کنه.
_ مزه عسل میدی جیمین.
یونگی با لحنی بی طاقت زمزمه کرد و وقتی حرف جیمین رو شنید نیشخند زد:
_ انق..انقدر اذیتم نکن...من داخل خودم..آه..میخامش.
جیمین به‌‌ معنای واقعی داشت هلاک میشد. اینچ به اینچ‌ پوستش از شدت گرما‌ میسوخت و احساس میکرد اگه یکم دیگه سوراخش خالی بمونه میمیره. ذهنش با شهوت مختل شده بود و صداش به غیر از نالیدن نمیتونست کار دیگه ای انجام بده.
اما زمانی صداش تبدیل به جیغ شد و کمرش از تخت فاصله گرفت که داغی زبون مرد رو توی حفره اش حس کرد. انقدر حرفه ای انجامش میداد که باعث شد پشت دستش رو جلوی دهنش بگیره تا بیشتر جیغ نکشه.
نگاهی به پایین انداخت و دید که یونگی پاهاش رو روی شونه اش گذاشته ، با دستاش رون هاش رو از هم فاصله داده و داره با زبونش ، ستاره هارو پشت‌ پلک هاش جمع میکنه.
بعد از چند ثانیه وقتی داشت به اون حس خوب لعنتی عادت میکرد ، یک انگشت بلند مرد رو داخل خودش حس کرد. چند بار به عقب و جلو حرکتش داد و وقتی دومین انگشت هم‌ بهش اضافه شد ناله های بلند پسر توی فضا پیچید.
یونگی قیچی وار انگشتاش رو داخل اون سوراخ تنگ به حرکت در می آورد و از اینکه جیمین داشت با صدای زیباش بهش میگفت که داره کارشو خوب انجام میده بی نهایت لذت میبرد.
یک انگشت دیگه اش رو هم اضافه کرد و محکم و با سرعت زیاد توی حفره پسر کوبیدشون به طوری که تونست جای حساسش رو پیدا کنه. به کارش ادامه داد اما نه تا جایی که بخواد کام بشه. وقتی احساس کرد که با کمی پیش رفتن ممکنه که پسر خالی بشه با بدجنسی انگشتاش رو خارج کرد و به سوراخ نبض دارش نگاه کرد.
_ چی..چیشد؟
مو‌مشکی سرش رو بالا آورد و به مو یاسی نگاه کرد که مژه هاش خیس شده ، لب هاش پف کرده و موهاش بخاطر عرق کردن چسبیده بودن به‌ پیشونیش..یعنی انقدر انگشتاش رو دوست داشت که به گریه کردن افتاده بود؟
_ چرا درش آوردی؟
لحن عاجزانه جیمین باعث میشد اون لبخند کجی نیش دار مرد روی صورتش باقی بمونه. یونگی اما بعد از هدایت کردن موهاش به سمت بالا دستش رو به سمت سگک کمربندش برد و بازش کرد. شلوارش رو بیرون آورد و گوشه ای پرتابش کرد.
مو یاسی به مرد با اون باکسر سیاه نگاه کرد‌. میتونست ببینه که عضوش چقدر بزرگ و در حال‌ پاره شدنه اما وقتی اون پوشش اضافی هم کنار رفت با چشمای خمار و لب هایی که مدام خیسشون میکرد به یونگی خیره شد.
نمیدونست مو‌مشکی چرا انقدر طولش میده پس تصمیم‌گرفت خودش دست به‌ کار شه. به یکی از ارنج هاش تکیه داد و بلند شد تا بتونه مچ دستش رو بگیره.
یونگی به حرکاتش نگاه میکرد و به اون چهره فوق العاده پرستیدنی زیر نور قرمز خیره شد.
_ من میخامت آجوشی...
جیمین با بی طاقتی زمزمه کرد و دست مرد رو روی شکمش گذاشت و بعد با چشمای خمار و ستاره دار بهش نگاه کرد:
_ تا اینجا میخام حست کنم.
_ غنچه ی وحشی!
یونگی خطاب بهش با لحنی خبیثانه گفت و بعد از بوسیدن لب هاش ، به‌ پسر که مثل یه بچه ی خوب دوباره دراز میکشید نگاه کرد. بلافاصله بعد از اون پاهای نرم پسر رو گرفت و اون هارو روی شونه هاش انداخت.
عضوش رو روی حفره اش تنظیم کرد و آروم آروم کمی واردش شد و تونست متوجه جیمین که نفسش رو حبس میکرد شد. خودش رو به شدت منقبض کرده بود طوری که یونگی احساس میکرد الانه که نصف بشه.
_ خودتو رها کن بیبی...قراره بهشت رو پشت پلکات ببینی.
رو بهش گفت و بیشتر واردش شد و تونست جیغ خفه اش رو بشنوه به علاوه ی اون ناله های ریزی که ازش خارج میشد.
صبر مو مشکی اما سر اومده بود پس اولین ضربه اش رو کوبید و با حس دیواره های سوراخ پسر که داشتن دیکش رو توی خودشون میکشیدن آه بلندی کشید.
_ لعنتی..تو و این بدن کوچولوت..
لگن مو یاسی رو بین دستای بزرگش گرفت تا تعادلش رو حفظ کنه و بعد چندین ضربه ی محکم‌ دیگه بهش وارد کرد. صدای هق هق و ناله های پسر توی مجراهای شنواییش میپیچید پس برای اینکه درد "اولین بارش" رو کمی‌کمتر کنه روش خم شد.
دستای جیمین که داشتن ملحفه ی سیاه رنگ رو مچاله میکردن با انگشتاش باز کرد و دستش رو توشون قفل کرد. لب های ورم کرده اش رو بین لب های نیازمند خودش گرفت و همونطور که داخل سوراخش میکوبید ، بوسه‌گاهش رو بوسید تا حواسش رو از دردی که توی بدنش جریان داشت کم‌ کنه.
بوسه اشون شلخته و خیس بود و یونگی رسما داشت جیمین رو قورت میداد تا زمانی که عضو مرد به محل حساس مو یاسی برخورد کرد و جیغ بلندی که با گریه همراه بود از جانبش شنیده شد. یونگی نیشخندی زد و با سرعت بیشتری مشغول کوبیدن خودش به بدن کوچولوی پسر شد.
صدای بدن هاشون ، بوسه و آوا های زیبای جیمین با صدای آهنگی که از بیرون شنیده میشد ترکیب شده بودن و سمفونی تازه ای رو مینواختن. مو مشکی ضربه هاش رو با شدت بیشتری ادا کرد و جیمین هم با هر صدایی که از بین لبهاش خارج میشد جلا میداد.
چند دقیقه پیش به قدری نیازمند اون دیک لعنتی توی خودش بود که احساس میکرد قراره بمیره اما برای الان حالش بهتره شده بود چون عضو مرد که روز های زیادی بهش فکر کرده بود دقیقا به پروستاتش برخورد میکرد و طبق گفته اش باعث میشد خودش رو توی آسمون و بهشت پیدا کنه.
اما واقعا چی شده بود که به اینجا کشیدن؟ مو یاسی قرار نبود نوشیدنی زیادی بخوره اما اون بارمن شات های پشت سر هم از شراب قرمز بهش میداد که مجبور به خوردنشون شد. حتی دیگه نمیفهمید چه‌اتفاقی افتاده و فقط به یاد داشت که توی پیست رقص داشت با ریتم آهنگ میرقصید و بعد...آره. بعدش این بود که از اون نوشیدنی به یونگی هم داد و الان داشت توسط اون مرد جذاب به فاک میرفت. عالی بود!
_ فکر..فکر کنم دارم می..میام آه..
جیمین با حس گرمای بی سابقه ای زیر دلش جمله اش رو بیان کرد و چند ثانیه بعد صدای یونگی‌ رو کنار گوشش شنید.
_ منم نزدیکم..
و بعد از چند ضربه ی دیگه کام مرد داخل سوراخ پسر خالی شد و مایع شیری رنگ لزج هم از عضو پسر بیرون ریخت و روی شکمش تخلیه شد.
مو مشکی چند لحظه خودش رو توی اون وضعیت ثابت نگه داشت و بعد عضوش رو از مو یاسی خارج کرد‌. هر دوشون خسته ، گیج و نعشه بودن پس یونگی کنار جیمین روی تخت افتاد و با حالتی نیمه هوشیاری انگشت شستش رو روی صورت خیس جیمین‌ کشید تا مرطوبیتش رو از بین ببره.
_ لطفا خوب بخواب و به هیچی فکر نکن..
نوک بینیش رو بوسید و بعد از کشیدن پتو روی بدن هاشون ادامه داد:
_..نفس عمیق یونگی!
چشمای هر دوشون کم کم شروع به گرم شدن کرد و پلک هاشون روی هم‌ افتاد. بوی سکس اتاق رو فرا گرفته بود اما حس بویایی مرد فقط داشت بوی لوسیون لاوندر مو یاسی رو استشمام میکرد.
اون شب هر چند که به خواست خودشون نبود و عقلشون میدونست که وقتی بیدار میشن قراره با یه‌ فاجعه ی به تمام معنا رو به رو بشن اما..
همین که جیمین حتی توی مستیش هم به یونگی اعتماد کرده بود تا اون کسی باشه که برای اولین بار تنش رو فتح میکنه بهترین پوئن این قسمت بود‌.
ممکنه فکر کنید که مو یاسی از سر نعشگی هیچ چیزی متوجه نشده اما شنیدید که میگن آدما تو این حالت به راستگو ترین ورژن خودشون تبدیل میشن؟ درسته! جیمین حتی با وجود الکل و یا هر چیز دیگه ای توی رگ هاش بازم تنها کسی که انتخاب کرده بود ، مین یونگی بود. هر چند ممکن بود رسیدن تصادفی مو مشکی به پیست رقص هم شانسی باشه اما مثل اینکه کائنات دست به دست هم داده بودن تا یه رابطه محکم رو بین اونها رقم بزنه.
کی میدونست؟

WhiteSugarS1 | CompleteWhere stories live. Discover now