دکمه های کتشو بست و دستشو لای موهای سشوار شدش برد. نگاهشو تو آیینه به خودش داد و وقتی از تیپش راضی شد، از اتاق بیرون رفت.
پدرش روی مبل نشسته بود و از قیافه کلافش مشخصه که مدت زمان زیادی رو منتظره. کنارش نشست.
جونگاین با استشمام رایحه کمی مضطرب پسرش، سرشو به طرفش چرخوند و دستشو روی پاهاش گذاشت.
_ هنوز برات عادی نشده؟
_ چطور توقع داری همچین مهمونیایی برام عادی شه؟ مگه برای خودت شده؟
جونگاین با آهی که کشید، دستشو از روی پای پسرش برداشت و لایکی بهش نشون داد.
جونگاین_ هیچ وقت عادی نمیشه.
ساعت مچیش رو نگاه کرد و با دیدن ساعت. پوف بلند تری کشید.
_ مخصوصا اینکه همیشه باید اینجا منتظر اون چهار تا باشیم.
نگاهشو به پسرش داد و دستشو تو دو تا دست خودش گرفت.
_ شاید فکر کنی الکی میگم ولی بدتر اون مهمونی های شرکا، منتظر موندن برای آماده شدن زناست!
بعد جوری که انگار هیچ کس تو دنیا نمیتونه درکش کنه، دستاشو کشید کنار و با آهی که دوباره کشید، به پشتی کاناپه به حالت لش تکیه داد.
جونگاین دوباره سرشو سمت پسرش چرخوند. یه چیزی سر جاش نبود!
یک هفتست که جونگکوک خیلی آروم و کم حرف شده. الان اون باید بجای اینجا نشستن میرفت تو اتاق خواهراش تا کرمشو بریزه و با جیغ و دادای خواهراش، مادرشم سرشون داد بزنه و در آخر جونگاین با گرفتن گوش جونگکوک، دختراش رو از دست پسرش نجات بده.
شایدم خودشو از دست جیغای سه تا دختر و زنش نجات بده!
اما همه اینا به کنار، یک هفته جونگکوک پارتی های مدرسه رو نمیره، دوستاشو به ویلاشون نمیبره، مست به خونه نمیاد، رو خواهراش کرم نمیریزه و از همه مهمتر و عجیب تر، زودتر از حالت همیشه به مدرسه میره!
شاید باید از نامجون دلیل این حال پسر رو بپرسه؟ یا شایدم از تهیونگ؟
اما تهیونگ ممکنه به جونگکوک بگه و جونگاین بهتر از هر کسی میدونه که پسرش چقدر از دخالت کردن تو کاراش بدش میاد. پس نامجون گزینه بهتریه!
کانگهی_ دخترا عجله کنین دیرمون شد.
با صدای کانگهی از فکر بیرون میاد. همیشه همینه. کانگهی وقتی اماده میشه این جمله رو میگه و انگار نه انگار که خودشم تا همین حالا در حال آماده شدن بوده.
جونگاین_ هوف بالاخره
جونگکوک با اشاره کانگهی هوفی کشید و همزمان که چشماشو چرخوند از جاش بلند شد تا توسط مادرش وارسی بشه.
YOU ARE READING
My mysterious boy [kookmin]
WerewolfMain couple: kookmin Side couple: namjin Genre: romance, omegaverse, smut🔞, fluf, angest, maybe Mpreg? Writer: Mely Mini fiction «پسر مرموز من» داستان پسری از خانواده ثروتمند. پسری که تو زندگیش غیر از خوشگذرونی خودش، هیچ چیز دیگه ای براش مهم نیست...