Part 11

187 51 3
                                    

با نفس نفس وارد کافه شد و برای چند ثانیه دم در ایستاد تا نفسش برگرده. امتحانش که تموم شد وقت زیادی داشت تا به قرارش با مینهو برسه، پس تصمیم گرفت مسیر ده دقیقه ای تا کافه رو با آرامش بره و همزمان آهنگ های پلی لیست رو گوش کنه. اینجوری شد که الان ده دقیقه از وقت قرارش یا مینهو گذاشته بود.

سرش رو اطراف کافه چرخوند و روی پسری که کلاه هودیش رو تا آخر روی سرش گذاشته بود تا چهرش مشخص نباشه، موند.

پوکر پوفی کشید و چشماشو تو حدقه چرخوند. به سمت پسر که صد در صد مطمئن بود مینهوئه رفت.

_ این چه قیافه ایه؟

با دهن کجی شده به مینهو گفت و روی صندلی روبروی امگا نشست.

مینهو عینک آفتابی گندشو که تقریبا کل صورتشو پوشانده بود رو دماغشو فیکس کرد و کلاه هودیش رو پایین تر کشید.

_ نباید شناخته بشم.

_ وات دا فاک... این چه مسخره بازی ایه؟!

مینهو سرشو جلو برد و با تن صدای خیلی آرومی، جواب داد.

_ اگه اون منو با تو ببینه دیگه همه چی تمومه.

_ خدای من فقط دهنتو باز کن بگو اون کیه که همه ازش می‌ترسین!

مینهو با دیدن گارسونی که داشت نزدیکشون میشد، انگشت اشارشو روی بینیش گذاشت تا جونگکوک فعلا ساکت بشه.

_ چی میل دارین براتون بیارم؟

مینهو_ من یه اسپرسو می‌خوام

با ساکت موندن کوک، مینهو لبخند آرومی به گارسون زد.

_ دو تا اسپرسو بیارین.

گارسون بعد یادداشت کردن سفارش ها رفت. با رفتن اون مزاحم سرش رو بالا آورد و منتظر یه مینهپ چشم دوخت.

_ خب حالا شروع کن.

امگا نفس عمیقی کشید و شروع کرد به تعریف کردن روزی که همه چیز شروع شد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

-فلش بک-
-یک سال پیش-



_ یاا جیمینااا بیا دیگههه... بازم دیرر ششدد دیگه اون مرتیکه پلاسیده سر کلاس راهمون نمیده هاااا

جیمین با عجله هر کتابی که دستش میومد رو توی کیفش مینداخت و مطمئن بود که امروزم یه داستانی با استاد چوی پلاسیده داره!

_ جیمینااااا

_ یاااا اومدمممم

داد زد تا مینهویی که دم در بود دست از داد زدن برداره.

My mysterious boy [kookmin]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora