Part 2

294 75 10
                                    

نامجون_ هی پسرا چطورین؟

نامجون با داد گفت تا صداش به بچه های دور میز برسه. صدای موزیک به قدری بلند بود که لرزش زمین رو میشد حس کرد. البته که اگه بخاطر بالا پایین پریدنای توی پیست رقص نباشه.

ته_ هیووونگ چه خبراا؟

جونگکوک بدون توجه به صحبت‌های اون دوتا گلسشو دوباره پر کرد و با آرامش محتویات داخلشو سر کشید. شاید اگه از اول تعداد پیکایی که داده بود بالا رو میشمارد الان به شش تا می‌رسید.

نامجون_ جونگکوک اوضاع رو به راهه؟

سرشو تکون داد و دوباره نگاهشو به میز جلوش داد. نامجون سوالی به تهیونگ نگاه کرد و ابروشو بالا انداخت.

تهیونگ لبخند پلیدی زد و با اشاره به جونگکوک خودشو جلو کشید و یه جورایی از نامجون خواست دقت کنه.

تهیونگ_ هیونگ امروز یه انتقالی داشتیم اسمش جیمینه و باید بگم عجب تیکه‌ایه! خیلی کیوته. دلم میخواد فقط گازش بگیرم.

نامجون نگاهشو از جونگکوک نگرفت و به طور واضحی تغییر حالت کوک رو دید! جوری که با شنیدن اسم جیمین، تمام حواسشو به تهیونک داده بود و اخم کمرنگ روی صورتش. این یه چیزی فرای عجیب بود!

الان در حالت عادی باید جونگکوک در حال رقص و خوشگذرونی با دخترا و حتی پسرا باشه ولی اینجا نشسته و خیلی آروم در حال خوردن شرابه؟؟

هنوز برای نتیجه گیری زوده ولی رفتار کوک چیزی رو نشون میده که نامجون خودش چند سال پیش تجربه کرده بوده و اگه اینطور باشه شاید باید خوشحال شد؟

چیزی که همیشه ذهن نامجون رو مشغول می‌کرده و بابتش نگران بوده این بود که این رفتارای جونگکوک ادامه داشته باشه و با شناختی که تو این چند سال کار کردن به عنوان مدیرعامل شرکت جئون، پیدا کرده، مطمئنا در آینده به مشکل بزرگی میخورد.

ولی اگه قراره این پسر که نمیدونه چطور، چرا و اصلا چجوری باعث این حال جونگکوک شده، آینده پسر رو تغییر بده، نامجون حاضره خودش برای انجامش دست بکار بشه!

بعد از خوردن نوشیدنی و بیشتر صحبت با تهیونگ، به ساعت نگاه کرد و با دیدن ساعت با عجله موبایلشو از روی میز گرفت.

نامجون_ آه بچه ها من باید برم. جین امروز زودتر میاد و من باید خونه باشم. میدونین که.

با خنده آخر حرفشو گفت و خب تهیونگ و کوک خودشون تا آخر منظورشو گرفتن. اگه دیر کنه، دیگه هیونگی به اسم کیم نامجون ندارن!

بعد از رفتن نامجون، تهیونگ پوف کلافه‌ای کشید.

قبلاً همیشه باید جونگکوک رو از وسط پیست بیرون می‌آورد ولی الان اینجا فقط نشسته و باعث شده حوصله تهیونگ به شدت سر بره.

My mysterious boy [kookmin]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora