Part 8

218 55 6
                                    

گاز بزرگی از ساندویچش زد. با فاصله زیادی پشت جیمین حرکت میکرد و همزمان ساندویچ تو دستشو میخورد.

مدت زیادی رو منتظر امگا، تو اون سرما دم کتابخونه منتظر بود و تقریبا داشت خوابش میبرد و تنها چیزی که باعث میشد نخوابه، فکر تعقیب امگا بود.

بوی یاس جیمین جوری اروم بود که ندونسته، باعث آرامش و خواب آلودگی جونگکوک میشد‌.

بعد از تقریبا دو ساعت، جیمین از کتابخونه مدرسه خارج شد و رسما کار جونگکوک شروع شد.

پشت سر امگا با فاصله ای که چهرش برای اون مشخص نباشه، حرکت میکرد و الان دیگه تقریبا حدس میزد که نزدیک باشن
تیکه آخر ساندویچ رو توی دهنش گذاشت. گوشیشو از توی جیبش درآورد و سایلنتش کرد. دوباره تو جیبش برگردوند و تمام حواسشو به جیمین داد.

جیمین کلاه هودیشو روی سرش گذاشته بود و با سر پایین افتاده، اروم ترین سرعت ممکن رو برای راه رفتن انتخاب کرده بود.

گوشه ترین مسیر پیاده رو رو انتخاب کرده بود و دستاش که با فشار نسبتا زیادی، دسته کوله روی دوشش رو گرفته بود.

با کم شدن سرعت جیمین، حواسشو بیشتر جمع کرد. این منطقه خونه های خیلی مرفهی نداشت. یه منطقه عادی با ساکنین معمولی.

چطور امکان داره یه کسی که تو این منطقه زندگی میکنه، تو مدرسه ای تحصیل کنه که افرادی مثل جونگکوک توش هستن؟

اینجور افراد اگه پول اون مدرسه رو داشتن که نمیومدن اینجا زندگی کنن.

با صدای پچ پچ گروهی از اجوماهایی که دم یه خونه جمع شده بودن، گوشاشو تیز کرد.

اینجا هر چیزی میتونست براش سرنخ باشه اما نه بحث مسخره چنتا پیرزن در مورد رفتار سبزی فروش محلشون!
چشماشو تو کاسه چرخوند و تمام تلاشمو کرد که به بحث مسخره اونا توجهی نکنه.

جیمین با همون سرعت به شدت کمش، به طرف راست پیچید و وارد خونه ای شد که تقریبا دو تا خونه اونطرف تر از خونه ای که اجوما ها دم درش ایستاده بودن بود.

نگاهی کلی به خونه کرد. بخاطر مدل درشون، حیاط مشخص بود و باغچه ی کوچیکی که مشخص بود مدت زیادیه که بهش رسیدگی نشده.

طوری خشک شده بود که با دیدنش تنها باعث میشد دهنتو کج کنی و با حال بد از کنارش رد بشی.

با بسته شدن در خونه، نکاهشو از دور و ور برداشت. خواست یه گوشه ای رو برای نشستن انتخاب کنه، که با شنیدن حرف یکی از اجوما ها، چشماش از تعجب گرد شد.

_ پسر بیچاره... هر سری میبینمش دلم یه جوری میشه.

گوشاشو بیشتر تیز کرد. مطمئنا در مورد جیمین صحبت میکرد. چون پسر دیگه ای اونجا نبود که بخواد مورد ترحم اجوما قرار بگیره.

My mysterious boy [kookmin]Where stories live. Discover now