Part 9

121 32 7
                                    

به اسم مدرسه نگاه کرد و با مطمئن شدن از اینکه درست اومده، نفس عمیقی کشید و وارد مدرسه شد. سر و صدای بچه ها نشون میداد که سر کلاس نیستن پس بهترین موقعیت بود تا ببینه کسی اینجا. جیمین رو می شناسه یا نه.

خب الان باید از کی میپرسید؟ از کجا میدونست کی همسن خودشونه و کی کوچکتره؟
تصمیم گرفت از هر کی رو که دید بپرسه. بالاخره باید از یه جایی شروع میکرد دیگه.
اما بهتر نبود از مدیر مدرسه میپرسید؟ آه اره همینه!

_ امیدوارم گند نزنی...

قبل اینکه در بزنه، به خودش گفت و وقتی اجازه ورود گرفت، وارد شد.

_ دانش آموز جدیدی؟ میدونی که برای ثبت نام باید با پدر یا مادرت بیای.

مدیر طوری جملش رو گفت که انگار روزی صد بار به همه میگه...

_ اوه نه من...

مدیر سرشو بالا آورد و منتظر ادامه جمله جونگکوک موند. جونگکوک نگاهی به اطراف اتاق انداخت. دستش از بس مشت مونده بود، عرق کرده بود و حس بدی بهش میداد.
نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت قبل اینکه مدیر مدرسه از اتاق بیرونش کنه یه حرفی بزنه.

_ آم خب... من دنبال یه نفر میکردم که قبلا اینجا درس میخونده. اسمش پارک حیمینه.

_ احتمالا میدونی که ما نمی‌تونیم اطلاعات دانش آموزامون رو به کسی بدیم پس اینجا دنبال کسی نکرد.

مدیر با عجله گفت و طوری که هول شده بود، عجیب بود.

_ پس... میتونم بپرسم کدوم کلاس بوده؟

مدیر با عجله پرونده های روی میز رو جابجا کرد و جوری رفتار میکرد که انگار خیلی سرش شلوغه و نمیتونه جواب سوالای جونگکوک رو بده!

در صورتی که لحظه ورود کوک به اتاق، مدیر کاملا بیکار روی صندلی نشسته بود و بعد از شنیدن اسم جیمین، با عجله دست به برگه های روی میز برد و تصمیم گرفت همون لحظه میزش رو تمیز کنه!

_ پسر جون من نمیتونم بهت کمکی کنم... بهتره بری تا برام دردسر درست نکردی.

این رفتار تند مدیر، جونگکوک رو مطمئن کرد که حتما یه چیزی تو گذشته جیمین بوده که همه با ترس ردش میکردن.

سرش رو انداخت پایین و به سمت در رفت. اینجوری نمیتونست کاری از پیش ببره. اگه فقط کارتش مسدود نبود الان میتونست روی تختش دراز بکشه و منتظر باشه یونگی تا شب اطلاعات جیمین رو براش ارسال کنه!

به دیوار راهرو تکیه داد و چند لحظه صبر کرد تا فکر کنه و ببینه چیکار می‌تونه بکنه.

_ هی پسر... هی...با توام

به طرف صدا چرخید. یه پسر که به قیافش میخورد امگا باشه و البته بوی اروم لیمو که تو فضا پخش شده بود، مطمئنش کرد که امگائه...

My mysterious boy [kookmin]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora