7 RING - 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕

𝐏𝐚𝐫𝐭 2

قبل از اینکه در اتاق پشت سر تهیونگ بسته بشه زیر لب ادامه داد: کارش تموم شد ببرش اتاقش

شاهزاده گفتن چند روزی باید همراهش بریم تا کامل مسیر رو یاد بگیره

یادت نره کوچکترین آسیبی نباید بهش برسه دستور خود شاهزاده اس....

اخم های مرد درهم رفت با این حال چیزی نگفت و سری به نشونه موافقت تکون داد

اولین چیزی که به محض ورود به اتاق باهاش برخورد کرد دیوارهایی بود که نیمی از اون ها سفید و نیمه دیگه نقاشی شده بودند

قسمتی قفسه بندی شده بود مثل کتابخونه ولی هنوز قفسه ها خالی بودن

اتاق بهم ریخته و کثیف بود پارچه سفیدی دور تا دور دیوار ها رو زمین پهن بود که مانع ریختن رنگ روی کف مرمری قصر بشه

سردرگم نگاهش رو به دنبال نقاش اطراف اتاق بزرگ چرخوند

پشت انبوهی از تخته ها و وسایل در حالی پیداش کرد که قلم به دست روی گوشه ای از دیوار طرح رز قرمزی میکشید

آروم سلام داد: من کیم تهیونگم قربان

بدون اینکه نگاهش کنه دستور داد: دستمال سفید رو برام بیار

تهیونگ اول متعجب نگاهش کرد، انتظار نداشت اولین مکالمه ای که دارن اینطور شروع بشه

با قدم های آروم نزدیک شد،دستمال رو از روی یکی از تخته ها برداشت و به مرد جوونی که بنظر می‌رسید توی دهه سی سالگیش باشه تحویل داد

بعد از پاک کردن دستهاش با دستمال به سمت پسر جوون چرخید :
سو مینهو، نمیخوام مقدمه چینی کنم تهیونگ

اینجا قرار نیست بهت آسون بگذره

این اتاق قراره اتاق مطالعه مخصوص ملکه باشه

هرچه زودتر باید آماده بشه میخوام تو این چند وقت خوب کار کنی

لحنش ملایم و برخوردش حتی اگر دوستانه هم نبود به تهیونگ دلگرمی داد

تعظیمی کرد و بهش اطمینان داد: نگران نباشید قربان تمام تلاشمو میکنم

و واقعا تمام تلاششو کرد...

کل اون روز و روز های بعدش تهیونگ با سخت کوشی تمام از زمانی که خورشید طلوع میکرد تا زمانی که غروب میکرد کار کرد

تنها دلیلی که اونها شب ها کار نمیکردند این بود که جناب مینهو معتقد بود زیر نور شمع و مشعل رنگ ها به درستی دیده نمیشن و ممکنه یه ترکیب رنگ اشتباه طرح نقاشی رو خراب کنه...

طی روزهای گذشته تهیونگ کم و بیش یاد گرفته بود چه رنگ هایی رو با چه اندازه ای باید ترکیب کنه تا رنگ مورد نظر مرد نقاش به دست بیاد...

اون پسر بی اندازه باهوش بود و مینهو از این بابت به شدت راضی بود

علاقه و استعداد تهیونگ توی نقاشی و شوق یادگیری ای که داشت برای مینهو تحسین برانگیز بود...