یکم گند زدن

389 46 25
                                    

همینه با لبات خفم کن جئون

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همینه با لبات خفم کن جئون

خب مثل اینکه قضیه با خشونت پیش رفت چون..
جئون به جای اینکه با لباش خفش کنه با مشتش خفش کرد،
البته نه اینکه با مشت بزنه دهنش..
مشتشو کرد توی دهنش!

تهیونگ دیگه داشت رد میداد،اخه لعنتی
من دهنمو اندازه کروکودیل باز کردم که زبون و لباتو حس کنم نه اون مشت فاکیت جئونِ آشغال!

حقشه لوش بدم احمقو

"اووووممم آه...اومم"

جئون با چشمای از حدقه در اومده داشت زار میزد و التماس میکرد ساکت بشه..

*اون تو چخبرههه؟من دارم درو باز میکنم*

و لحظه ای بعد تهیونگ با افکار شیطانیش جونگکوک محکم هول داد سمت دیوار و روبه‌روش زانو زد و دستشو گذاشت رو زیپِ شلوار جونگکوک
به ثانیه نکشید که یونگی با هول تقریبا محکمی درو باز کرد..

و خب صحنه جالبی ندید...رفیقش عرق کرده و سرخ با بالاتنه برهنه به دیوار تکیه داده بود و با دوتا دستاش موهای پسری که جلوش زانو زده بود رو میکشید
لعنتی اون مچ رفیقشو اونم تو همچین شرایطی گرفته بود؟

طرف دیگه ماجرا جونگکوکی بود که از شوک و استرس داشت منفجر میشد،اون موهای تهیونگو میکشید که از جلوی پایین تنش بلند شه ولی..خب مثل اینکه این تصویر جالبی برای رفیقش نبود

*فاک چشماممممم..جئون فاکینگ جونگکوک خودم میکنمت،چشمای پاکمممم*
و با شدت زیادی درو بست و بلند فریاد کشید

*دو دقیقه فقط دو دقیقه وقت داری گمشی بیرون و همچیو تعریف کنی*

جئون با چشمای به خون نشسته به تهیونگ زل زد
و اما تهیونگ مثل یه پاپی بهش خیره شده بود

"چیه جئون؟منتظری واقعا بخورمش؟"

خب حس میکنم خودم گورِ خودمو کندم

'فکر میکنی داری چه گوهی میخوری کیم؟هان؟این چه کار فاکی بود که کردی؟'

تهیونگ درحالی که بلند میشد با آرامش زمزمه کرد
"خب توعه آشغال مشتتو فرو کرده بودی تو حلقم، حقت بود"

جونگکوک سری از تاسف تکون داد و با زدن طعنه ای از کنارش رد شد و رفت

تهیونگم بالافاصله دنبالش دوید
یونگیو دید که کنار درِ خونه ایستاده بود و با دیدن صورت تهیونگ حالت سکته کرده ای گرفت

تهیونگ بهش چشمکی زد و با زبونش دور لباشو خیس کرد
یونگی به دماغش چینی داد و تقریبا همزمان وارد خونه جونگکوک شدن!

*جونگکوک تو گی بودی و خبر نداشتم؟با کیم تهیونگ رفتی تو رابطه؟ت..تو داری چیکار میکنی دقیقا*

جونگکوک لحظه ای برگشت و دوباره چشمش به تهیونگ افتاد

'تهیونگ نمیخوای دست از سرم برداری؟ گمشو بیرووون' عصبی داد زد و پیشونیشو گرفت

"عزیزم درد دارم دلت میاد منو بفرستی برم؟اونم با این وضعیت؟" و لباشو آویزون کرد

جونگکوک ناباورانه بهش زل ،اون..اون یه بازیگر حرفه ای بود..عوضیِ لعنتی

*هر لحظه بیشتر داره برگام می‌ریزه..خوبه ادامه بدین..*

جونگکوک سمت یونگی برگشت و ملتمسانه نگاش کرد'هیونگ باور کن چیزی بین من و اون نیست،اون دیوونست،ببین از وقتی رد...

تهیونگ سریع پرید وسط حرفش"یونگی شی رفیقت گردن گیرش خرابه،کارو کرده اونم سه بار..حالام گردنم نمیگیره"

*پسر تو از کی تا حالا بکن درو شدی،افرین دیدی اخرش به حرف من رسیدی؟* و لایکی سمت جونگکوک گرفت

جونگکوک اما واقعا کلافه بود

به معنای واقعی

عصبی بود

'تهیونگ من گی نیستم!و نخواهمم شد، من تمام عمرم استریت بودم..اگرم یک درصد میخواستم گی بودنو امتحان کنم با اینکارایی که کردی صددرصد پشیمون شدم ،تو یه دیوونه ای، یه متوهم جدا به سلامت روانت شک دارم،بدون هیچ توهینی میگم از زندگیم برو،نمیخوام دیگه ببینمت،نمیخوام صداتو بشنوم،نمیخوام اسمتو ببینم و بشنوم..فقط برو..'

و بدون لحظه ای نگاه کردن به تهیونگ سمت اشپزخونش رفت تا مسکن فاکی پیدا کنه

تهیونگ

بدون هیچ حرفی سری تکون داد و ناراحت سرشو پایین انداخت..شاید واقعا باید بیخیال جئون میشد؟!

باید خودشو کنار میکشید؟

*اممم حالت خوبه؟میخو..میخوای برسونمت خونه؟*

تهیونگ به زدن لبخندی اکتفا کرد "نه ممنون یونگی شی خودم میرم.."

یونگی با کمی من من دوباره گفت*نه بیا میرسونمت...تو راه باید باهات حرف بزنم..*

تهیونگ نمیدونست چی بگه ،درواقع الان مغزش به معنای واقعی خالیِ خالی بود
سری تکون داد و همراه یونگی بیرون رفت

___

"به عشق در نگاه اول اعتقاد داری؟"

"من فکر کنم عاشق شدم"

____

خب اینم پارت جدید:)
یعنی تهیونگ کنار میکشه؟
صحبتای آخر پارت مربوط به کدوم کارکتراست؟؟!

𝗥𝗲𝗻❦𝗶~ᵛᵉʳˢWhere stories live. Discover now