پارت هجدهم

231 40 62
                                    


فصل بازیها شروع شد و اونا تمام مسابقات رو بردن. و بخاطر اختلاف گل های زده ای که با بقیه تیم ها داشتن، مستقیم به یک چهارم راه پیدا کردن.
هری عالی بازی میکرد، و مربی هم همیشه ازش تعریف میکرد و بهش یادآوری میکرد که هر دو تیم چلسی و منچستریونایتد برای جذب کردنش راغب هستن.
لویی هم در بهترین حالت خودش بود و رکورد بیشترین گل های زده رو داشت.

همه چی خوب بود. اونا خوب بودن. باهم دعوا نمیکردن.با اینکه لویی همچنان توی زمین یکم مغرور بود، ولی هری دیگه براش نامرئی نبود.

روز سه شنبه، هری همراه زین و لیام کنار زمین ایستاده بودن. زین طبق معمول سیگار میکشید. و لیام هم کتاب تاریخ دستش بود. هری پیش خودش شرمنده بود که امسال اونجور که باید درس نخونده.

چندتا دختر اومدن و از کنارشون رد شدن. هری متوجه نگاه زین شد.
"به چی فکر میکنی؟"

"به این فکر میکنم که ......باید یه پارتی راه بندازیم!"

"کجا؟"

"نمیدونم. هر جا! احساس میکنم دچار محرومیتِ شدیدِ سکس شدم! تشنه ی سکسم رفیق!!"

هری بلند خندید. اصلا باورش نمیشد! همیشه فکر میکرد زین به هر دختری اشاره کنه،به دستش میاره. اون واقعا جذاب بود. و شخصیت مهربون و بخشنده ای داشت.

"هی،نخند!" قیافه ش جوری شد که میخواد تیکه بندازه،
"فقط بخاطر اینکه بعضیا خیلی خوش شانسن و هر روز سکس دارن،دلیل نمیشه بقیه مون هم خوش شانس باشیم."

لیام به هر دوشون نگاه کرد،
"کی خوش شانسه؟"

"منظورم هریه دیگه!"

لیام نگاه کنجکاوانه ای به هری انداخت.
هری شونه هاشو بالا انداخت. چشماش به کفشهاش بود.حسابی گِلی شده بودن.

"اون......کیه؟!"

هری پیش خودش احتمال میداد که لیام بدونه اون اِسترِیت نیست. مخصوصا وقتی دفعه قبل زین گفت هری یکی رو داره، و به دختر یا پسر بودنش اشاره ای نکرد.
البته براش هم فرقی نمیکرد اگه لیام بفهمه. والدینش میدونن،زین میدونه،جما میدونه،لاتی میدونه. اوه! ....حتی همسایه ی لویی هم میدونه!

"من..... یا یکی هستم. نمیتونم بگم کی هستن،ولی چند ماهه باهمیم. "

"این عالیه هری! اونا خوش قیافه ن؟ مهربونن؟"
(جوری گفت که مونث،مذکر نباشه)

هری عینک آفتابیشو از روی سرش برداشت و به چشمش زد‌.
آیا لویی مهربونه؟ شاید این کلمه مناسبی برای توصیف دقیق شخصیتش نباشه، اما درونش مهربونی وجود داره.پس....
"آره، اون..... آنها....خیلی مهربونن"

زین از پشت زد روی شونه هری،
"بچه ها،یه کاری برام پیش اومده باید برم. بعدا میبینمتون"

BloodSport L.SWo Geschichten leben. Entdecke jetzt