Chapter 2

213 48 132
                                    

کرولاین اشک‌های توقف ناپذیرش رو پاک کرد و رو به روی هری نشست. «مورگان تهدیدم کرد اگه به لویی چیزی بگم اونقدر منو می‌زنه تا خون بالا بیارم و بعد خفه‌م می‌کنه.
وقت‌هایی که حسابی تو حال خودش نبود و مست میومد خونه، ساندرا رو از ویلچر پایین می‌نداخت و کتک می‌زد. منم تنهایی زورم بهش نمی‌رسید! حتی خودم هم چندبار کتک زد.»

لویی صورتش رو با دستهاش پوشوند و هری بلند شد تا به سمت گاراژ بره و قرص های لویی رو از داشبورد وانتش بیاره.

«جاناتان.»

هری ورق قرص رو توی جیبش گذاشت و بطری آب رو از کف ماشین برداشت. به شاگردش اشاره کرد که به سمتش بیاد.

«بله آقا؟»

پسر نوزده ساله آچار رو روی زمین گذاشت و درحالی که با دستمال انگشت‌هاش رو تمیز می‌کرد سمت هری رفت.

«اون خانم رو برسون هرجایی که می‌خواد.»

هری قرص و بطری رو به لویی داد و کرولاین رو تا ماشین با جاناتان همراهی کرد.
زن با سرخوردگی از هری تشکر کرد و دستش رو دسمت دستگیره در ماشین برد اما هری در رو بست و به زن نگاه کرد.«حقوقت رو لویی می‌ده پس باید بدونی به کی گوش کنی. به کسی که بهت پول می‌ده نه مورگان لعنتی. فهمیدی کرولاین؟»

«اینو بگیر. یک مقدار پول برای اینکه کمکت کنه، شماره‌م رو اون تو نوشتم. از این به بعد هر خبری شد به من می‌گی، حتی قبل از لویی!»

هری پاکت پول رو سمت کرولاین گرفت و زن سرش رو به دو طرف تکون داد. «نیاز به چنین چیزی نیست آقای استایلز...»

«مراقب ساندرا باش.»

هری بی اهمیت به حرف زن، پاکت رو در دستش گذاشت. سمت لویی رفت که روی صندلی فلزی نشسته بود و خوشه‌های خشم تمام وجودش رو فرا می‌گرفتن.




چشم‌هاش رو بین جمعیت چرخوند تا مردی که منتظرش بود رو پیدا کنه، امکان داشت هنوز نرسیده باشه اما امیدوار بود سر و کله‌ش پیدا بشه.

«خیلی خوشحالم که امشب همگی در کنار من هستید. امشب برای من شب احساسی و سختیه، برای کسی که زندگیش رو وقف این کار کرده.
هیچ چیز برام با ارزش و مهم تر از کمک به حفظ جان یک نفر نبود و تا به حال هیچ چیز بیشتر از دیدن لبخند رضایت‌بخش کسانی که شبانه روز ازشون پرستاری می‌کردم وجودم رو شاد نکرده.
باعث افتخارمه که دوره کاریم رو کنار شما جوان‌های وظیفه‌شناس گذروندم. ما همیشه در تلاش خواهیم بود تا جان‌ها رو حفظ کنیم.»

سرپرستار سابق به مناسبت بازنشستگیش جشن گرفته بود. زن فوق‌العاده‌ای که عشق و احترام همه همکار‌هاش رو به‌دست آورده بود.
پرستار‌های دیگه هرکدوم با همراهی گوشه‌تی مشغول معاشرت و خوش و بش بودن.

Crow [L.S]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ