باز هم نگاهم به آسمون قفل شد و آروم جوریکه فقط خودم صدام رو بشنوم لب زدم:
کاش انقدر راحت بود!سمت تنها ماشینی که متعلق بمن بود حرکت کردم و سوارش شدم. صدای زنگ گوشیم امونم رو بریده بود. نگاهم رو به گوشیم دادم. سوهی بود...
مطمئن بودم نگرانمه تا الان بی خبر گذاشتمش.
× الو
° کجایی عشقم؟
× کارم طول کشید!
° حداقل باید بهم خبر میدادی
اهومی زیر لب گفتم و با حالت تصنعی که خوشحال جلوه کنه لب زدم:
× امشب میای؟
° نمیشه آپا ناراحت میشه
هومی زیر لب گفتم و نگاهمو به قطرات بارونی که شیشه رو نقاشی میکرد دادم.
× میبوسمت کاری نداری؟
° نه منم میبوسمت.
با قطع شدن گوشی راهمو سمت تنها کلاب شبانه ای که نزدیک اونجا بود طی کردم.
طولی نکشید که به جلوی کلاب کوچیکی که تابحال واردش نشده بودم رسیدم.
از کاشین پیاده شدم و نگاه سرتاسری به اونجا کردم.
× بهتر از هیچ جاست!
___________________________________________نما و فضای کلی داخل و بیرون کلاب
___________________________________________
سیگاری رو از پاکت داخل داشبود بیرون کشیدم و بعد روشن کردنش روی لبهام قرار دادم. سنگینی کش کوچیکی که موهای کوتاهم رو از پشت جمع میکرد کامل تو سرم حس میکردم. بدون اینکه تعلل کنم با دست ازادم کش رو از رو موهام دراوردم و از ماشین پیاده شدم. نم نم های بیرون داشت کامل بوی خاک رو بلند میکرد. کام عمیقی رو از سیگار بین انگشتهای استخونیم کشیدم و رو زمین رهاش کردم.
وارد کلاب شدم و پله هارو با قدم هایی که هیچ رمقی توشون معلوم نبود به سمت بالا دادم. با رسیدن به لابی کلاب صدای بلند اما ملویی که از در فضای کلاب پخش میشد به گوش میرسید.
سمت سرو مشروبات رفتم و پشت کانتر بار جا گرفتم.
... چی میل دارین؟
× وودکا
با اومدن گلاسی که از محتوای وودکا پر بود سرم رو به نشونه تشکر تکون دادم و شروع به خورده جرعه جرعه وودکا شدم. مزه اش تلخ اما طعم دار بود.
شبیه یکی که میشناختم بود...
با یاد اومدن یونگی حرصی نفسم رو بیرون دادم و زیر لب زمزمه کردم.
× الان نه... دیگه نه
_ اینجا چیکار میکنی؟
با صدای آشنایی که میدونستم منشاش تهیونگه با تعجب به کنار دستم زل زدم.
× تو اینجا چیکار میکنی؟
__________________________________________
YOU ARE READING
ASD2
Romanceرفتن رنگ ها از زندگی خیلی دردناکه. اگه حالا اون رنگها در یک آدم خلاصه بشه! _____________________________________________________ بعد از رفتن و ناپدید شدن یونگی؛ جونگکوک به زندگیش با تمام ناچاری ادامه داد. اما آیا جونگکوک همون جونگکوکه؟! (حتما اول ف...