مزه تلخ قرص تو دهنم داشت پخش میشد. به اجبار برای نجات پیدا کردن از اون تلخی عجیبی که تاحالا حسش نکرده بودم قرص رو با هزار زحمت بدون وجود مایعی که به پایین رفتنش کمک کنه بلعیدم و چشمهام رو از راحتی بلعیده شدنش بستم.
با سیلی دوباره ای که به گوشم وارد شد به اجبار چشمهام رو باز کردم و از درد ناله ام رو بیرون دادم. اما طول نکشید فرد جلوروم دست مردونه اش رو جلوی دهنم گرفت و محکم رو دهنم فشار داد و مثل روانیها نگاهشو بهم قفل کرد.
× صدای فاکیت درنیااااد
از نگاه شجاعانه چند دقیقه قبلم خبری نبود. از اون رسیک پذیری و صدای بلندم خبری نبود. همه اونها جاشون رو به درد و ترس دادن.
صدای باز شدن زیپ شلوار رنگ نگاهم رو به شهوت تغییر داد. از تین ادم روبه روم میترسیدم. این ادم جونگکوک من نبود...🔞شروع صحنه های🔞
با پایین کشیده شدن شلوارم به خاطره فضای سرد اتاق تمام پاهام مورمور شد. حسی بین ترس و بی حسی تمام پاهام رو پر کرده بود. نمیتونستم حتی از دستش در برم چرا باید الکی تقلا میکردم...
اما بدنم ناخوداگاه شروع به لرزیدن کرد و نگاه ملتمس همراه با چشم هایی که از خیسی ناامیدی پر شده بود به جونگکوک دادم.
× هرزه چی میخوای هوم؟
با کف دستش محکم به کشاله رونم ضربه زد و کاری کرد تا حد زیادی پاهام از هم باز بشه. میخواستم جای خصوصیم رو با وجود باکسر (شورت) داخل تنم بپوشونم اما ضربه نهاییش جلو اینکارو ازم گرفت.
بدنم داشت هر ثانیه گرم و گرمتر میشد.با وجود اینکه میدونستم هیچ وسیله گرمایشی تو اتاق روشن نیست و تو این فصل (پاییز) همه جا به خود به خودی خودش سرده...
کف دستش رو از روی کشاله رونم که به رنگ سرخ به خاطر ضربه چند ثانیه پیشش دراومده بود به سمت لای پام پیش برد و از روی باکسرم دیک خوابیده امرو بین دستهاش بازی داد.
میتونستم خیسی پشت گردنم رو حس کنم. چرا لمس بیشتری میخواستم؟!
+ ف...فاک
× بیشتر میخوای جنده؟
با یه حرکت باکسرم رو تا پایین زانوم پیش برد و دستش رو روی دیک نیمه خوابیدم گذاشت.
× هنوز هیچی نشده داری شق میکنی حرومی؟
جلوی دیدم رو داشتم تار میدیدم. چرا داشتم اینجوری میشدم.این حس رو نمیشناختم...
+ چه بلایی.. چه بلایی سرم اوردی
همزمان که دستش رو عضوم بالا پایین میشد لب زد:
× یکم هورنیت کردم!!!نفسم به زور بیرون میومد. کوچیکترین لمسش داشت روانیم میکرد. میدونستم اون قرص کوفتی یه چیز عادی نیست که به خوردم داده اما اینکه با یه قرص بخواد شهوتم رو بیدار کنه فقط از یه حیوون برمیاد!
نمیدونم چقدر تو اون حال بودم اما بیشتر میخواستم. میتونستم سخت شدن دیکم رو با وجود دیده ی تارم ببینم و حس کنم. دلم میخواست از پشت بفاک برم.
شاید واقعا هرزه ام...
زبونم از شدت گرما و خواستن بیرون دادم و برای لمس بیشتر التماس کردم. اما تنها کاری که در ازای تقاضام داد بی محلی و ادامه کارش بود.
چرا با همه هندجابی (جق زدن با دست) که برام انجام
میداد بازم ارضا نمیشدم...
+ بفاکم ... بفاکم بده
× سوراخ عمومیت رو؟
حرفاش درد داشت اما تو اون موقعیت داشت عجیب تحقییرهاش هورنی ترم میکرد...
اگه متوجه میشد با اون قرص کوفتی انقدر اشغال شدم حتی لمسمم نمیکرد.
با فشار چیز سفتی رو سوراخم نفسم رو با ناله بیرون دادم و نگاهم رو که داشت تا. و تارتر میشد بالا دادم.
میدونستم اون سختی ای که داره توم میره دیک جونگکوک نیست. اون دیگه منو نمیخواد...
جونگکوک دیگه منو نمیخواد
+ تو منو ... منو بکن
× خفه شو
فشار بیشتر اون جسم سخت که بنظر دیالدومیومد ناله ام رو بالا برد. دستم از با وجود بسته بودن از درد و نخاستن این کوفتی به سمت پایین و جلو کشیدم.
مطمئن بودم جونگکوک اصلا متوجه رفتارم نمیشه.
× نصفه اش داخلته هرزه کوچولو
نگاه گیجم رو به چشماش دادم. صورتش برام محو بود. انگار داشتم از پشت لیوان بلوری به تماشاش میپرداختم.
چقدر دلم میخواستش...************************
(از زبان جونگکوک)
فشار دیلدو داخل سوراخش به حدی بود که دیواره های حفره اش رو اذیت کنه و قرمزی خون از کناره های دیلدو نمایان بشه. میدونستم سایز اون جسم برای حتی یه سوراخ هرزه بیش از حده و این دیلدو فقط حالت فانتزی داره تا برای استفاده...
اما چه اهمیتی داره.
ناله دردمندش داشت اذیتم میکرد. چشمهام رو از کلافگی چرخی دادم و باکسرش رو یکباره از تنش خارج کردم. چونه اش رو بین دستم محکم گرفتم.
× صدات زیادی رومخه
همزمان با حرفم نفسای داغشو روی دستم ریخت و زبونش رو بیرون داد و عیمیه پاپی تشنه له له میزد.
چند ثانیه طول کشید تا از شوکی که برای دیدن حالتی که به خاطره قرص به این روز در اومده خارج شم...
دستم رو بدون هیچ تردیدی بالا اووردم و رو گونه اش پایین بردم. صدای ضربه ای که بهش وارد کردم اونقدر بالا بود که تو اتاق پیچید.
فشار دیلدو رو با دست دیگم داخل حفره تنگش بیشتر کرد. با هر فشار کوچیک خون از کناره های دیلدو قطره قطره بیرون میریخت. به خاطره سفیدی پوستش تضاد وهارمونی عجیبی بین رد خون و سفیدی پوستش ایجاد شده بود. نگاهم از روی سوراخ بفاک رفته اش به صورتش دادم.چشمهاش به خاطره هورنی بودن بیش از حد سیاهی رفته بود و زبونش بیرون بود. دیگه حتی متوجه دردی که داشت میکشید نبود. از بیچارگیش حس خوشحالی داشتم.
× ذات واقعیت رو داری نشون میدی هوم؟
+ ب... بیشتر عاههه عاه
خنده هیستیریکم از حرص و عصبانیت به یکباره بلند شد. نگاهماز چشمهای متوهمش به دستهاش کشیده شد. رد خون روی دستهاش هم بود. دستهاش لرز عجیبی داشت. مثل ادمی که تشنج کنه. اما فقط دستهاش بود. میدونستم به خاطره اوتیسمشه که دستاش به این روز افتاده. دست مخالفم رو بالا بردم وبین مچ دستهاش پین کردم.
× تکون نده داره خون میاد
+ بیشتررررر
از داد یهوییش که با هورنی بودن مخلوط بود نگاهم رنگ تعجب گرفت. این قرص براش زیادی بود...
آب دهنم روکوتاه بلعیدم اروم دیلدو رو از حفره زخمیش بیرون کشیدم. داشت ذره ذره از داخل حفره اش خون میومد اما نبض سوراخش از زدن نمی ایستاد...
نگاهم از سوراخش به لای پای خودم کشیده شد.
بدنم داشت به این هرزه واکنش نشون میداد!🔞 ادامه دارد... 🔞
___________________________________________این هم پارت جدید امروز صبح زود نوشتم یادم رفت اپ کنم. لذت ببرید و کامنت بزارییین لطفااااا.🥹❤️🐾
امروز زیر بارون تابستونی شاید خیس شدین!🙂↕️
کلی دوستون دارم😍
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
YOU ARE READING
ASD2
Romanceرفتن رنگ ها از زندگی خیلی دردناکه. اگه حالا اون رنگها در یک آدم خلاصه بشه! _____________________________________________________ بعد از رفتن و ناپدید شدن یونگی؛ جونگکوک به زندگیش با تمام ناچاری ادامه داد. اما آیا جونگکوک همون جونگکوکه؟! (حتما اول ف...