تای ابرومو بالا دادم و نگاه خنثی ام رو روبه پسر روبه روم نگه داشتم.
× نه بلعکس؛ میخوام اینو امتحان کنم!نگاهمو از موهای بهم ریخته اون پسر به سمت بدنش پیش بردم. تازه متوجه لباسای ساده و رنگ و رو رفته تنش شدم. معمولا جنده های اینجا باید به خودشون برسن...
... قربان بزارین یه بهترشو بگم بیارن.
× همین روبه رویی رو میخوام
خنده کوتاهی از دستپاچگی کرد و ادامه داد:
... ولی قربان اون حتی قیمت چندانی نداره!
نگاهمو تیز سمت اون مرد دادم و با صدای تو گلوم به حرف اومدم:
× پس انگار باید این معامله رو فسخ کنم
... چ... چی؟!
فقط داشتم بازیش میدادم. این معامله حتی اگه خراب هم بشه ضرری به من نمیرسونه.
... پسر جون بیا پیش این اقا بشین یالا
بدون هیچ حرفی بلند شد و تعظیمی سمت رئیس روبه رو کرد و کنارم نشست.
دستم رو روی کشاله رونش زدم اما حتی آخ هم نگفت.
× اسمت چیه هوم؟
+ شوگا!
اسم عجیبی داشت...
دستم رو سمت موهاش بردم تا صورتش تو دید بیاد اما سریع دستش رو با پشت دست پس زد.
... چیکار میکنی پسره حرومزاده
دستم رو به علامت ساکت شدنش بالا دادم و کارساز بود.
× نمیخوای کسی ببینتت؟
+ فرقی نداره؛ فقط موهام رو دست نزن.صداش عجیب به دلم نشسته بود. با اینکه یه صدای مردونه داشت اما بازم برام دلنشین بود. عجیب اسن صدا برام اشنا بود.
دستم رو سمت کناره رون پاش پیش بردم و اروم نوازشش کردم.
... قربان این بچه فقط برای همراهی نوشیدنی اومده!
نگاهمو به موهای بهم ریخته اش دادم.
× راست میگه؟
+ ...
سرمو نزدیک گوشش بردم و با صدای بمم لب زدم:
× من اجازه نخواستم!!!
دستهاش رو روی زانوهاش جمع کرد.
+ میخوام برم
خواست از رو مبل بلند شه اما با گرفتنو فشار دادن شونه اش دوباره سره جاش میخکوبش کردم.
× اجازه دادم پاشی هرزه؟نگاهش رو سریع بالا داد یه ماسک مشکی رو صورتش بود و بقیه صورتش با موهای بلندش پوشونده شده بود.
متوجه لرزش دستهاش شدم.
یعنی میترسید؟!
× چه مرگته؟ ترسیدی؟
خنده تو گلویی کردم و بازوشو با یه حرکت گرفتم و بلندش کردم.
× اینجا رد روم نداره؟
... قربان دارین زیاده رو...
× تو خفه شو
سمت انتهای راهرو کشوندمش.
+ ولم کن لعنتی
نمیدونم چرا اما میخواستمش. عجیب میخواستمش.
اخرین باری که یکی رو انقدر میخواستم کی بود؟!
با دیدن یه گارسون که دقیقا یکم اون ورتر بود لب زدم:
× رد روم نداره؟
انگار انتظار این حرف رو ازم نداشت.
... ان... انتهای راهرو قربان.
راهمو سمت آخر راهرو کج کردم و وارد اتاق شدم.
نگاه سرتاسری به اتاق انداختم. کلی ادم داخل اتاق به حالت پابلیک (داخل اجتماع/جمع) داشتن سکس میکردن.
__________________________________________نما و فضای داخلی رد روم
___________________________________________
تنها جایی که بین اون ادمای تو هم لولیده خالی بود کاناپه گوشه اتاقک بود؛ اون هم چون نور و وسیله ای اون سمت وجود نداشت.
+ روانی ولم کن گفتم
صداش محکم بود. زورش نسبتا زیاد بود اما درمقابل من نمیتونست کاری کنه.
روی مبل انداختمش و کمربند شلوارمو باز کردم.
× چیه نکنه خوشت نمیاد هرزه کوچولو
با ریلکسی دست هاش رو دو طرف مبل قرار داد و موهاش رو بالا داد.
به خاطره ماسکی که رو صورتش بود نیمی از صورتش از دید راسم خارج بود.
+ قرار بود باهاتون فقط مشرو...
نگاهش مات من موند. انگار تا الان توجهش سمت من نبود. از بهت زدگیش کمی تعجب کردم. زبونمو رو لب پایینم کشیدم و حرفشو کامل کردم.
× فقط مشروب بخوری هوم؟
خودمو نزدیکش کشوندم و خواستم صورتم رو به صورتش مماس کنم اما طولی نکشید که آرنج هاش رها شدن و کامل رو مبل افتاد.
× چقدر دستپاچلفتی
+ م... مع...معذرت میخوام
چرا اینجور حرف زدن برام شیرین بود...
× دوباره بگو
+ هان؟دستم رو سمت دهنش بردم و با فشار دستم دو طرف گونه اش دهنشو باز کردم.
× دوباره معذرت بخواه
با شوک نگام میکرد. انگار انتظار چنین عکس العلی رو ازم نداشت.
× نکنه موش زبونتو خورده هوم؟
انگشت فاکمو از رو ماسک به دهنش فشار دادم
× کامان بوی منتظرم.
همونجور که به خاطره انگشتم خوب کلمات رو بیان نمیکرد به حرف اومد:
+ م...مع...معذ...معذرت...می..
× میخوای هوم؟
نگاهش مات و مبهوت من بود و جواب نمیداد.
× چه مرگته آدم ندیدی؟
پوزخند واضحی زدم و دوباره لب زدم:
× شایدم زیر یه ادمی مثل من نبودی!رو مبل با یه حرکت خوابوندمش و زیپ و دکمه شلوار جینش رو باز کردم.
برخلاف چند دقیقه قبل جیکش درنمیومد و فقط مثل یک مرده بهم خیره بود.
شایدم دوقطبی ای چیزی بود...
دستمو زیر گردنش پین کردم و محکم فشارش دادم.
× بهتره قبلش به من سرویس بدی نظرت چیه؟
+ ن...نم...نمیخوام
فشار دستمو بیشتر کردم اون حد که رگ گردنش برای درخواست هوای بیشتر بیرون بزنه.
+ ن... نکنهمونجور که دستم دور گردنش قفل بود سرم رو نزدیک بردم و لبهام رو روی گردنش مهر کردم. اونقدر گردنش رو مکیدم تا جایی که صدای ناله اش از درد بلند شد.
× خوشمزه ای هرزه تا حالا کجا بودی
دستمو بین لای پاش حرکت دادم و با صدای بمم لب زدم:
× چند نفر رو با این راضی کردی هوم؟
+ ه...هیچکی
داشت ادای باکره ها رو درمیاورد؟
شایدم سکس اینجوری دوست داشت!
× ادای تنگارو درنیار جنده
میتونستم پر شدن چشمهاش از هاله ی اشک رو ببینم.
× اوه بیخیال انقدر بهت برخورد؟
دستم رو از روی گردنش برداشتم و با سر انگشتام کوتاه تاچش کردم. پیراهنش رو بالا دادم و متوجه ریختن چند تا بسته مشمایی رو زمین شدم. شبیه بسته های دارویی بود. بدون اینکه به اونا توجه کنم نگاهمو به بدن نیمه برهنه اش دادم.
× ورزشکاری؟
سرش رو به دو طرف تکون داد و پایین داد. چند لحظه پیش داشت برای خلاص شدن از دستم سر و دست میشکوند. این همه ساکت موندنش دور از عقل بود.
× این همه عضله عجیبه
+ قش...قشنگه؟
× هان؟
دستش رو روی شکمش کشید و نگاهش رو از زیر ماسک به من داد.
+ دوسش... داری؟
× آه پس این فانتزیته؟
+ ...سرمو نزدیک بردم و اروم لب زدم:
× خودتو به تنگی بزنی و بفاک بری!!!
دستهام رو اروم سمت موهای موجدار و مشکیش بردم و به سمت بالا هدایتش کردم.
× میتونی امشب منو ددی صدا کنی
همزمان با گفتن حرفم به سکسکه افتاد...
چرا حس دژاوو داشتم. یه حس فاکی نسبت به این هرزه زیرم...
× ماسکتو دربیار!
__________________________________________این هم پارت جدید دوباره ی امشب.🥺❤️🐾
خوشحال میشم فالووم کنین.😚
دوستون داااارم.🫠🥴
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
YOU ARE READING
ASD2
Romanceرفتن رنگ ها از زندگی خیلی دردناکه. اگه حالا اون رنگها در یک آدم خلاصه بشه! _____________________________________________________ بعد از رفتن و ناپدید شدن یونگی؛ جونگکوک به زندگیش با تمام ناچاری ادامه داد. اما آیا جونگکوک همون جونگکوکه؟! (حتما اول ف...