ویکتورشی صحبت میکنه..
قبل هرچیزی لطفا به کاور توجه کنید
اولین تجربمه که نوشتنو به اشتراک با بقیه میذارم پس اگه مشکلی بود عذرخواهم
نمیگم قبلا چیزی ننوشتم چون نوشتم فقط با کسی به اشتراک نذاشتمش
و همینطور سعی میکنم توی پارت بعدی شخصیت ها و یک توضیح راجب دنیای امگاورسی که من خلقش کردم بدم بهتون
دوسش داشته باشین🕰✨️
___________________شروع گریه های نوزادی درون اتاق باعث یخ بستن خون داخل بدن افراد اتاق شد
چرا ان گرگینه های قدرتمند اکنون از ترس نفس نمیکشیدند؟پرش زمانی:
نگاهش به پرونده های روبروش بود و با تمرکز مشغول مطالعه کردنشون
عینکشو روی چشاش جا به جا کرد و درحالی که ماگ قهوه روبرمیداشت کارشو ادامه داد
صدای تقه ای به در باعث شد لحظه کوتاهی نگاهش از پرونده روبروش جدا شه
با صدای سردش اجازه ورود شخص به اتاقو صادر کرد
وقتی سرشو بالا اورد با چشمای وحشی نقره ای رنگش به شخص روبروش نگاه کرد منتظر موند تا حرفشو بزنه
_بنظر میاد لونا تصمیمشو راجب بستن عهد گرفته و اون دختر لوسش که منتظر جفت مقدر شدشه رو راضی کرده
گوشه لبهاش کمی بالا رفت و به چشمای شکلاتی و گربه ای شکل پسر روبروش زل زد
_خوبه
همین
همه متوجه این بودن که همیشه کوتاهترین جواب هارو پیدا میکنه
شوگا حرفاشو ادامه داد
_حدود ۱۰دقیقه پیش باهام تماس گرفت و تصمیمشو بهم گفت ،بنظر میاد دوسداره روی قدرتش پا فشاری کنه چون زمان و مکان رو گفت که ما به اونجا بریم
چشمای نقره ای رنگش با هاله ای از رنگ ابی درخشید
شوگا اون نگاه رو میشناخت
همون نگاهی که باعث میشد تقریبا پشیمون شه از گفتن این حرفش ولی چندان اهمیت نداد و صورتشو همونطور بیحس و خونسرد نگه داشت
لب پایینشو با زبونش خیس کرد و با صدای بمش گفت:مشکلی نیست میریم و کارای لازم رو انجام میدیم
شوگا درحالی که سعی میکرد تعجبشو مخفی کنه سری تکون داد و به سمت در حرکت کرد
همیشه الفا و یا لونا های بقیه پک ها بودند که برای دیدن با رئیسش پیش قدم میشدن و این حرف رئیسش تقریبا نادر ترین اتفاقی بود که افتادهجایی درون جنگل سیاه صدای زوزه های بلند و خشمگین گرگی میومد که جنی رو تحریک به بیرون رفتن میکرد
این اولین بار بود که گرگ امگاش بیقرار جایی درون بدنش دور خودش میچرخید و دلش میخواست به سطح بیاد و صدای زوزه رو دنبال کنه
ولی یاد حرف های مادرش افتاد که بهش گوشزد کرد(_حواست باشه جنی،تا ساعتی که الفای پک نقره ای وارد عمارت شه حق نداری جایی بری
من قبول کردم عهدنامه رو امضا کنم و توام چاره ای جز این نداری،از وقتی که پدرت کشته شده من تموم تلاشمو برای محافظت از تو و تموم پک کردم ولی الان وقتشه که پکمون رو متحد کنیم
جنی اون پک رو میشناخت و همینطور الفای بیرحم اون پکو
بزرگترین و قدرتمند ترین پک که در سه کشور ژاپن،روسیه و کره حکمرانی میکردن
چیزای زیادی راجب الفای پک نبود فقط اینکه اون قدرتمند ترین گرگینه متولد شده در حال حاضر در تموم دنیاست که همه از بیرحمی و خطرناک بودنش خبر دارن
عرق سردی از تیغه کمر دختر امگا عبور کرد
-ولی مامان تو خودت با جفت مقدر شدت ازدواج کردی و الان داری به من تحمیل میکنی که این کارو نکنم
از شدت خشم نفس نفس میزد و دلش میخواست کله الفای اون پک مسخره رو از تنش جدا کنه
دلش نمیخواست با ازدواج کردن شانس پیدا کردن جفتی که تموم ۲۰سال رو منتظرش بوده از دست بده)
با چشمای ابی شدش از جا بلند شد و تصمیم گرفت به سمت جنگل حرکت کنه
از پله های پیچ در پیچ عمارت عبور کرد و به سمت در سفید رنگ و بزرگ حرکت کرد پیش خدمتی که مسئول باز و بسته کردن در بود با دیدن دختر امگا احترامی گذاشت و به حرف اومد
_لونا شخصا دستور دادن که شما تا زمان اومدن الفا از عمارت خارج نشین
چشمایی که در رنگای ابی و قهوه ای در گردش بود رو بست و نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودشو کنترل کنه و گرگ امگاش رو اروم
با صدای ظریف و دخترونش گفت:من باید همین الان برم بیرون و قول میدم تا ۱ساعت دیگه برگردم،توام میدونی که الفای اون پک تا ساعت ۷اصلا معلوم نیست بیاد یا نه و الانم درو باز میکنی تا من برم ،این یک دستوره.
پیش خدمت بتا نفس حبث شدشو ازاد کرد و بیحرف درو باز کرد
به سمت موتور سیکلت سفیدش رفت و کلاه کاسکت رو روی سرش تنظیم کرد
موتورو روشن کرد و ابنمای بزرگ وسط باغ عمارتو دور زد و با تموم سرعتش به سمت جنگل حرکت کرد
همچنان صدای زوزه های بیقرار گرگ خودش و زوزه های عصبی اون گرگ الفا رو میشنید
با ورودش به جنگل و نزدیک تر شدن به صدای زوزه رایحه قدرتمند الفایی رو حس کرد و تموم عصب های بینیش تحریک شد
امگای درونش با تکون دادن دمش مدام یک کلمه رو تکرار میکرد
"
"جفت"
سعی کرد خونسردیشو حفظ کنه و موتورشو خاموش کرد و همونجا پارکش کرد
لباساشو اروم اروم با چک کردن اطراف در اورد و روی زین موتور گذاشت و لحظاتی بعد صدای شکستن استخوناش بلند شد
به سمت رایحه سرد مرکبات که کل اون محدوده رو پوشونده بود حرکت کرد تا مرکز پخشو پیدا کنه
گرگ کرمی رنگ با سرعت نزدیک به ابشاری شد و نوک صخره ای کنار ابشار گرگ سیاه رنگ بزرگی رو پیدا کرد
باورش نمیشد
جفتش بود،جفتش یک الفای خون خالص مشکی رنگ بود که الان ساکت شده و مستقیم نگاش میکرد؟
تا جایی که اطلاع داشت تعداد انگشت شماری گرگ الفای خون خالص مشکی رنگ وجود داشت که قطعا جنی تموم اونهارو میشناخت
فکرش درگیر بود که متوجه نزدیک شدن اون گرگ بزرگ به خودش شد
از طریق باند ذهنی بهش با خشم توپید:تو از کجا پیدام کردی
گرگ امگا که متوجه خشم بیش از اندازه اون الفا شده بود گردنشو در اختیار الفای روبروش قرار داد و رایحه ارامششو پخش کرد ،نفس لرزونشو بیرون داد
یک جایی از اعماق وجودش مطمئن بود گرگ روبروش بهش اسیبی وارد نمیکنه ولی همچنان بدنش از ترس میلرزید
گرگ الفا که عقب نشینی گرگ کوچیک روبروشو دید تازه متوجه رایحه دلپذیر پخش شده از اون امگا شد
ترکیب توت فرنگی و توت های وحشی باعث شد گرگ الفا غرشی کنه و مالکانه روی بدن گرگ امگا افتاد و شروع به رایحه گذاری کرد
امگا که احساس کرد گرگ روبروش متوجه موقعیت شده از طریق باند ذهنی باهاش ارتباط برقرار کرد
"از وقتی که زوزه میکشیدی گرگ درونم نااروم بود و الان ازینکه پیدات کردم خیلی خوشحالم چون تو تنها کسی هستی که میتونی بهم کمک کنی الفا"
با شنیدن کلمه کمک کردن از اون امگا غرشی کرد و منتظر توضیح شد
مردمک ابی امگای روبروش لرزید و کاسه چشماش پر از اشک شد
میدونست گفتن اینها به گرگ خون خالصی که مالکانه هرچیزی که مربوط به خودشون باشه رو تصاحب میکنند چیزی جز اعلام جنگ نیست ولی چاره دیگه ای نداشت دلش نمیخواست با ابروی مادرش بازی کنه کلی اصلا دلش نمیخواست با کسی غیر از الفای خودش جفت شه
مادرش اصلا به حرفاش گوش نمیکرد و دختر امگا باید خیلی خوش شانس میبود که همین امروز که از قضا شب قرار بود اون اتفاق بیوفته الفاشو پیدا کرده
به چشمای منتظر روبروش زل زد و ادامه داد
"امشب میخوان منو با غیر از جفت خودم جفت کنن"
نفس عمیقی کشید و قطره اشکی از چشمش سرازیر شد
"من نمیتونم مخالفت کنم و قدرتشو ندارم و تنها کسی که میتونه بهم کمک کنه تویی"
الفای روبروش دوباره سرشو سمت غده رایحه گرگ برد و نفس عمیقی کشید
_من نمیتونم از چیزی که مال منه و متعلق به منه بگذرم،تموم این سالها منتظرت نبودم که الان بذارم این اتفاق بیوفته امگا
رایحه خودشو بشدت پخش کرد و حرفاشو ادامه داد
_گردن هرکی که قرار بود امشب جفت منو ازم بگیره میشکنم
از امگا فاصله گرفت و به سمت درخت تنومندی حرکت کرد
_بعد اینکه به فرم انسانیم برگشتم میریم جایی که قرار بود این اتفاق بیوفته
و بعد از حرفش پشت درخت ناپدید شد و ثانیه ای بعد صدای شکستن استخوناش بلند شد
و بعد چند دقیقه یک مرد قد بلند و عضلانی روبروی امگا قرار گرفت
اون مرد انقدر جذاب و نفس گیر بود که گرگ امگا از شدت غرور و افتخار خر خر بلندی کرد و دور پاهای الفا چرخید
چشمای مشکی الفاش خالی از هر حسی بود که صدای فوق العادش بلند شد
_زود باش راهو نشون بده
امگا مطیع به سمتی حرکت کرد و مرد پشتش راه افتاد
چند دقیقه بعد به موتوری رسیدن که روش تکه های لباس بود
دختر امگا خجالت زده به مرد الفا نگاهی کرد و امیدوار بود که متوجه منظورش بشه
الفا که از تو نگاه گرگ امگاش خجالت و شرمو دیده بود پوزخندی زد و پشتشو کرد
_اینکه الان نگات نمیکنم به این معنی نیست که هرچیزی داری مال من نیست
همین حینی که داشت حرفاشو میزد صدای ظریف شکستن استخون اومد و چند دقیقه بعد دست ظریف و استخونی رو شونه الفا نشست
با نگاه کردن به دستای ظریف و مچ کوچیک و پوست خوشرنگ کاراملی متوجه شد جفتش یک دختره و لعنت که جونگکوک گی بود...
یک گی لعنتی و فقط الهه ماه میدونه الان چقدر از این تصمیمی که خود الهه ماه براش گرفته عصبیه
پره های بینیش باز شد
با خودش تصور کرد که چقدر الهه ماه با این کارش به ریشش خندیده و بیشتر عصبی شد
نفس های عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط شه و برگشت سمت دختر امگا
خب اگه بخوایم رو راست باشیم دختر زیبایی بود
این چیزی بود که از ذهن الفا گذشت ولی متاسفانه تموم هورمون های لعنتی بدنش و همینطور خودش خواستار یک پسر امگای ظریف و ترجیحا مطیع بود
به چشمای کشیده قهوه ای رنگ دختر نگاه گرد
خط چشم ظریفی داشت و همینطور گونه هایی که کمی صورتی و براق بود
لباش با رژ کمرنگی پوشیده شده بود و یک لباس یقه اسکی با شلوار چرم و چسب تنش بود
جونگکوک منکر زیبایی و جذابیت دختر روبروش نمیشد
اصلا
ولی ای کاش که یک استریت بود.
یا حداقل بایسکشوال
ولی خب بیاین روراست باشیم
الهه ماه و شانس کی با کوک راه بوده که الان باشه؟

ESTÁS LEYENDO
Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOK
Romancecouple:vkook,namjin,secret genre:Omegaverse،action,mafia یه کلمه در زبان ایگبو هست به نام«Ọkara efu» یعنی کسی ک تورو کامل میکنه، وقتی که نباشه نصفه و نیمه میشی و زندگیت بی معنیه کیم تهیونگ انیگمای قدرتمندی که بر سه کشور ژاپن ،کره و روسیه حکمرانی...