¹³چخبره؟

714 113 41
                                    

سلام بعد یک مدت نسبتا طولانی
نمیتونم کامل شرح بدم ولی اتفاقای زیاد و بزرگی و تغیرات بدی توی زندگیم اتفاق افتاد که چندین ماه نتونستم سمت نوشتن بیام
شما به بزرگی خودتون ببخشین
بریم که این پارتو داشته باشیم
امیدوارم خوشتون بیاد
_____________________



جونگ کوک بعد چند ساعت فضولی توی اون خونه کم کم داشت حوصلش سر میرفت
اگه توی کره بودن کارای زیادی برای انجام دادن داشت ولی اینجا تقریبا هیچ کاری از دستش برنیمومد

سعی کرد با کمی گشت زدن تو خونه چیزی پیدا کنه ولی هیچی پیدا نکرد و کلافه تر از قبل بود
به دلیل رات بی موقعش و رفتارایی که ازش سر زده بود عصبی بود و چندین ساعت بود که چشمش به اون مرد سنگی چشم نقره ای نیوفتاده بود

تصمیم داشت یک لیوان قهوه بخوره تا شاید این کلافگی برطرف شه و وقتی داشت به سمت اشپزخونه میرفت صدای باز شدن در خونرو شنید
به سمت در برگشت و تهیونگ رو جلوی در دید که در حال در اوردن پالتوی بلند مشکیش بود و سرش پایین بود
سعی کرد خودشو محکم نشون بده و به تهیونگ بفهمونه هیچ اتفاقی نیوفتاده

_سلام

با بالا اومدن سر پسر بزرگتر خون تو رگاش یخ زد
اون چشمای مشکی رنگ که سرما ازش بیرون میزد صد برابر ترسناک تر از چشمای نقره ای مرد بود

تهیونگ بی هیچ حرفی و با سکوت کامل زل زده بود بهش و انگار داشت روحشو سوراخ میکرد

وقتی جوابی از سمت پسر نشنید کمی نگران شد و به سمتش حرکت کرد

دو قدم مونده بود بهش برسه که تهیونگ بدون هیچ واکنشی و انگار جونگ کوک اونجا وجود ندار به سمت اتاق حرکت کرد

جونگ کوک که از قبل کلافه و عصبی بود با دیدن این رفتار مرد احساس کرد خونش به جوش اومده

چند تا نفس عمیق کشید ولی این باعث نشد که رایحه خشمگین و قوی مرکباتش توی تونه نپیچه

تهیونگ که تک تک واکنشای پسر رو زیر نظر داشت
و با بلند شدن رایحش بیشتر مطمئن شد نیشخندی زد

جونگ کوک این تهیونگو نمیشناخت
شاید تهیونگ با چشمای نقره ای اونقدر ها شناخته شده نبود ولی جونگ کوک یک چیزایی رو راجب خودش،اخلاقش و عادت هاش میدونست

ولی این تغییر رنگ فاحش توی چشماش همه چیز رو زیر سوال میبرد

کوک میدونست رنگ چشمای تهیونگ با احساساتش ارتباط مستقیم دارن و اینکه الان چشمای پسر مخلوطی از تمام رنگ ها بود دیگه هیچ ایده ای نداشت که قراره چه اتفاقی بیوفته

سعی کرد ذهن خودشو مشغول مرد نکنه بنابر این به سمت اشپزخونه رفت تا برای خودش یک لیوان قهوه درست کنه

البته که جونگ کوک پررو تر از این حرفا بود که با یک بار نادیده گرفته شدن مثل بدبختا دیگه کاری نکنه

Ọkara efu | ( آکانه) | VKOOKHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin