#1_2 "I finally found it "

1.1K 42 3
                                    

"بالاخره پیدات کردم"

#1

تقریبا ۳ ماه از زمان‌متولد شدن جونگکوک یا همون

شیطان داستان ما می‌گذشت

تهیونگ‌همیشه شبا وقتی همه تو آغوش خواب بودن

میومد به شیطان کوچولوش سر میزد یا وقتی پدر

مادرش می‌بردنش بیرون

بالاخره صبرش تموم شد...تصمیم‌گرفت به عنوان

پرستار اونجا کار کنه
+خبب ایشالا قبولم‌میکنن دیگه مگه نه؟اونا به پرستار

نیاز دارن!!

این رو تهیونگ با نگرانی به خودش میگفت(علامت

ته+)همش پوست لبش می‌خورد تا رسید به خونه

جئون یونگبوک یا همون پدر‌جونگکوک

"پارک سومین مادر و جئون یونگبوک پدر‌ جونگکوک

بودن "

فلش بک(۳ روز پیش)

پارک‌سومین:یونگبوک دیگه وقتشه واسه این بچه

پرستار بگیرم...تو همیشه خارج از کشوری بخاطر کارت

منم‌همیشه تو دادگاه مشکل بقیه حل میکنم

"سومین وکیل بود یونگبوک‌مدیر عامل ی شرکت بزرگ"

یونگبوک:اره فکر خوبیه تا چند وقت دیگه ی‌پرستار

پیدا میکنم

سومین:میتونیم به اون دوستت اسمش چی بود؟اها

اون وو بگی...اون از این دوست ها زیاد داره

یونگبوک:آره راست میگی‌زن... صبر کن بهش پیام بدم

 صبر کن بهش پیام بدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

°•★•°

°•★•°

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
My Angel (VKOOK)Where stories live. Discover now