#15"Be patient..I'll come to you!"

343 22 1
                                    

"صبور باش

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"صبور باش..میام کنارت!"

#15

سوار ماشین شد..صدای موسیقی قدیمی واقعا لذت بخش بود..
هنوز‌ پیامی از پسر نگرفته بود..نکنه فراموش شده؟
درسته تلاشی نکرده بود..ولی حاضر بود کنارش باشه با اینکه چیزی از زندگی قبلیش یادش نمیاد..
با صدای ارژان به خودش اومد

+موسیو کیم رسیدیم

سرش تکون داد و باهم به سمت موزه رفتن..
همچی نانسی مربوط به قرن هیجدهم بود.. کافه هاش..موزه هاش..خود شهرش..نانسی واقعا آرامش داشت..
■■■■■■■■■■■■■■■■
بی اهمیت به پدرش به سمت اتاقش رفت کولش ی گوشه از اتاق انداخت..
بعد از عوض کردن لباساش به سمت پایین رفت..همه مشغول خوردن ناهار بودن بی اهمیت به همه ی گوشه نشست و مشغول خوردن شد..

+پسرم چیزی شده؟

بدون نگاه کردم به پدرش جواب داد

+نه

پدرش یکی از ابروهاش بالا انداخت

+پدر ،جدیدا خیلی بد اخلاق و عصبی شده!

+اگه جونگکوک از چیزی ناراحت باشه اینجوری رفتار میکنه..چیشده پسرم؟

جوابی از جونگکوک نگرفت

+پدر..،من نباید دخالت کنم،ولی احساس میکنم مربوط به موسیو کیمِ!

نگاهش به جونگکوک داد که داشت با غذاش بازی می‌کرد

+اگه دلیلی باشه خود جونگکوک میگه..پس بهتره فعلا ما دخالت نکنیم تا خودش حرف بزنه..مگه نه جونگکوک؟

تک خنده ای کرد و بدون حرف به سمت اتاقش رفت

در از پشت قفل کرد تا کسی وارد اتاق نشه
گوشیش توی دستش گرفت...

دستاش میلرزید..لباش خشک شده بود..نفسش به سختی بالا میومد..

بعد از نوشتن پیام و ارسالش.. خودشو روی تخت پرت کرد..

 خودشو روی تخت پرت کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
My Angel (VKOOK)Where stories live. Discover now