#19"You are my angel!"

346 21 2
                                    

تو فرشته ی منی!

#19

گوشیش خاموش کرد و به آغوش خواب رفت..

"فلش بک"(ساعت 7)

"تهیونگ ویو"

بی اهمیت به لباس های تنش رو مبل نشست..نفس عمیقی کشیده ..این بچه خیلی عوض شده بود..اون پسر سابق نبود..از رفتار هاش..لباس هاش.. موهاش که بلندتر از قبل شده بود..میشد تشخیص داد..حتی موقع خدافظی که اهمیتی به مرد نداد و ی خدافظی سرد و کوتاه انجام داد..
توی فکراش درگیر بود..ایده برای ادامه دادن زندگیش نداشت..نمیدونست میخواد دقیقا با زندگیش چیکار کنه..تمام امیدش از دست داده بود...
"4 ساعت بعد"

ساعت 11

تهیونگ ویو

بی حوصله به صفحه‌ی تلویزیون زل زده بود..با صدای پیامک گوشیش به سمتش رفت!

گوشیش کنار گذاشت..به فکر فرو رفت..به فکر اینکه مرد چیکارش داشت؟قطعا ایده های خوبی به سرش نمیزد..این مرد خودش دلیل تمام اتفاق های حال حاضر بود..پس حس خوبی نسبت بهش نداشت!دوباره به صفحه گوشیش نگاه کرد که بخاطر پیامک روشن شده بود...گوشی برداشت..
+دو روزه دیگه؟پاریس؟اوکیه ...با این حال بازم حسی خوبی راجبش ندارم!

"کوک ویو "
با آدریانو..جولیو..مشغول صحبت بود...از این موضوع نگذریم که..هنوز هم آدریانو اعتراف های مزخرفش رو به جونگکوک میگفت..برای جونگکوک هم اهمیتی نداشت.‌..با صدای پیامک گوشیش به سمتش رفت

گوشیش خاموش کرد..

+اوه..بهتر از این‌نمیشه

+چیزی شده؟!

به سمت جولیو برگشت

+اره..قراره‌پدرم هم ببینم..ی مهمون ویژه هم قراره بیاد‌‌‌‌...

+اووو..اون مهمون ویژه کیه؟

+نگفتش..منم‌نپرسیدم

آدریانو یکی از ابروهاش بالا انداخت..

+من‌میرم‌بیرون...میام

بدون هیج حرفی از اونجا خارج شد..
سیگارش از جیبش در اورد ..دروغ گفته بود اگه برای دو روز آینده استرس نداشت..جون چند نفر به خطر میوفتاد..اگه اون مرد..واقعا همون بود!

"پایان فلش بک"
بعد از صاف کردن لباسش به سمت جولیو رفت تا خدافظی کنه
+امیدوارم بهت خوش بگذره
+ممنونم جولیو..
بعد از بغل کوتاهی از جولیو جدا شد و خدافظی کرد..
آدریانو از دیشب ندیده بود..غیبش زده بود...نتونست ازش خدافظی کنه..یکم ناراحت بود..اما اهمیت نمیداد.‌...
سوار ماشینی که منتظرش بود شد و به سمت فرودگاه رفت..
فرودگاه نسبتا شلوغ بود..آدم های زیادی داخل بودن..چشمش به پسری که قدش نسبتا اندازه آدریانو بود..و صورت و موهاش پوشونده بود فقط کمی از موهاش معلوم بود که هم‌رنگ آدریانو بود جلب شد..ولی چیزی‌نگفت..امکان هم نداشت آدریانو اینجا باشه پس بی اهمیت به سمت هواپیمایی که پرواز داشت رفت

My Angel (VKOOK)Where stories live. Discover now