#3 "I fell in love with her'

419 25 0
                                    

"من عاشقش شدم"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"من عاشقش شدم"

#3

+منتظرم بگید
_نمیدونم آقا و خانوم جئون بهتون گفتن یا نه..
+داره قلبم میاد تو دهنم..میشه بگید‌..؟
_راستش..جونگکوک مبتلا به ناراحتی قلبی هستش
+چ.چی..؟
_لطفا بیشتر حواستون بهش باشه...یکی از خدمتکارا تا ۲ هفته داشت ازش مراقبت میکرد
_جونگکوک راهی بیمارستان شد..لطفا خیلی مراقبش باشه..خانوم و اقای جئون نمی‌خوان ی تار مو ازشون کم بشه..
+چشم...حواسم هست..تمام تلاشم میکنم
_ازتون‌ممنونم
"خانوم لی از اتاق رفت"
•°فلش بک(زمانی که تهیونگ اومد)°•
_اینجا بشینید تا خانوم و اقای جئون بیان
+اوکی
لارا وارد آشپز خونه شد
+لارا چیشدد.؟؟جذاب بودد؟بهش می‌خورد پرستار باشه یا مثل ی ددی بود..؟؟
اینو یکی از خدمت کارا به نام سومی رفیق صمیمی لارا بود پرسید
_سومی آروم.. اره جذاب بود اونم خیلی...فک‌کنم باز عاشق شدمم
+خیلی دوست دارم ببینمشش
داخل آشپزخونه تقریبا ۷ نفر بودن و میشه گفت این ۷ نفر از همه باهام صمیمی‌تر بودن
بجز سومی و لارا اون ۵ نفر با چشمای ستاره شده بهشون نگاه میکردن...یعنی اون مرد چی بود که لارا انقدر با ذوق تعریف می‌کرد.. ؟
•°پایان فلش بک°•
+خانوم لارا بیاین اینجا
سومین(مادر جونگکوک )اینو‌ پرسید لارا سریع خودشو به سومین رسوند
_بله خانوم..؟
+لارا باید یکاری برام‌انجام بدی
_چی خانوم.؟؟
+میخوام بری پیش پرستار جونگکوک یعنی تهیونگ‌کل خونه و وسایل جونگکوک بهش نشون میدی...میتونی‌اینکار انجام بدی..؟
_من..؟تهیونگ..؟بله خانوم‌میتونمم
+خیلی خب‌خوبه..من باهاش حرف زدم..میتونی الان بری پیشش و نشونش بدی..داخل اتاق جونگکوک
_چشم خانوم
لارا با ذوق از پله ها بالا رفت و رسید به اتاق جونگکوک نفس عمیق کشید و در اتاق زد
تهیونگ در اتاق باز کرد
+بله..؟
_عامم سلام آقای کیم..
+سلام؟
_خانوم جئون فک کنم بهتون‌گفتن..قراره خونه رو نشونتون بدم..
+عام بله..تو قراره نشون بدی
_عامم بله
+خب پس صبر کن جونگکوک خوابیده روش‌پتو بندازم بیام‌بریم
_چشم‌منتظرم
30 ثانیه بعد"
+خب من امادم بریم
لارا با ذوق سرشو به معنی تایید تکون داد و کنار تهیونگ وایستاد
+اول بریم حیاط خونه رو نشونت بدم
_حیاط..؟باشه
لارا شروع کرد به راه رفتن و تهیونگ کنارش هم قدم باهاش راه می‌رفت
وارد داخل حیاط داشتن
_خب این طرف آقای کیم
+راحت باش.‌..نیاز نیست بگی آقای کیم..بگو تهیونگ
_خب باشه تهیونگ..خوبه..؟
+اره الان خوب شد
ی ساعت بعد
_خب کل خونه رو نشونت دادم بیا با بقیه خدمتکارا آشنا شو...فقط صبر کن صداشون کنم
+باشه منتظرم
۱۰ دقیقه بعد
_خب اینم از بقیه
+عامم
همه با چشمای ستاره ای نگاش میکردن و خودشون معرفی میکردن
سومی چشم غره ای به لارا رفت به خاطر تهیونگ
+خیلی خب  با اشناییتون خوشبختم...من دیگه میرم و اتاق..خسته شدم
+عام بله بفرمایید..فعلا مزاحمتون نمیشم
تا تهیونگ میخواست بره خانوم سومین سر راهش اومد
_آقای کیم..ی دقیقه صبر کنین..کارتون دارم
سومین گفت
+بله خانوم جئون
_راستش..‌.

_________
اینم از پارت ۳...ووت یادتون نره

My Angel (VKOOK)Where stories live. Discover now