خورشید از طریق پنجره های بلند شیشهای وارد اتاق شد. تهیونگ صورتش را بخاطر نور جمع کرد و به پهلو چرخید تا از نور فرار کند اما به جسم سفتی برخورد کرد. آرام طوری که خواب از سرش نپرد لای پلکش را باز کرد تا ببیند به چه چیری خورده بود. مردی را برهنه در تختش دید. مرد برهنه؟ چشمانش گرد شد. سونگمین؟! روی تخت نیم خیز شد و با دیدن آن بدن زخمی و پر شده از تتو نفسی آسوده کشید. حداقل سونگمین نبود. پی دیشب با کی خوابیده بود؟ از ان مهمتر، این عوضی چرا دیشب شرش را کم نکرده بود؟نگاه دیگری به او انداخت چشمانش را بست تا دوباره بخوابد. شاید ریچارد بود. جز او هیچ مردی نمیخواست از بین پاهایش سر در بیاورد. خدایا انقدر خسته بود که جای یکمخواب بیشتر کما میخواست.
واقعا ریچارد انقدر قوی بود که موفق شده بود انرژیش را از طریق سکس تخلیه کند، انقدر که بیهوش شود؟ نگاه زیر چشمی دیگری به او انداخت. واقعا ریچارد بود؟ هیکلش به جوانهایی مثل جک یا تایلر نمیخورد. درشتتر بود و پوست تیرهتری داشت. تازه کمرش پر بود از جای زخم. زخم؟ چشم باز کرد و نگاهش به زخم ها و تتو های آشنایی خورد. با ترس و تعجب روی تخت نشست《جانگکوک دلوکا؟!》جانگکوک هوومی زیر لب گفت و چشمان تهیونگ تا آخرین حد خودشان گشاد شدند. چطور توانسته بود با لرد ویدر همخواب شود؟ با خودش چه فکری کرده بود؟ با لگد او را از تخت پایین انداخت. جانگکوک روی زمین افتاد و چیزی به سرش خورد. او که هنوز گیج خواب بود با عصبانیت فریاد زد و گفت《تهیونگ تو چه مرگته؟!》
ظاهرا صدای فریاد جانگکوک توجه کسی را از آن طرف در جلب کرده بود چرا که صدای مکالمه ضعیفی از راهرو شنیده میشد. صدای ووشیک و سلما بود. تهیونگ لعنتی زیر لبگفت و از تخت بلند شد تا دنبال لباس هایش بگردد. شلوارکش را پیدا کرد و سریع پوشید. داشت دنبال تیشرتش میگشت که در اتاق باز شد. ووشیک درحالی که وارد اتاق میشد گفت《ته حالت...》
با دیدن جانگکوک که برهنه روی زمین افتاده بود و دستش را با کلافگی روی سرش میکشید و تهیونگ که در به در دنبال لباس هایش میگشت لال شد. اینجا چه خبر بود؟
سلما هین بلندی کشید و دستش را جلوی دهانش گرفت. انتظارش هر چیزی را داشت جز این یکی!
جانگکوک، برهنه بین ملافه های آبی کف زمین نشسته بود و کلافه سرش را ماساژ میداد. لباس هایش کف اتاق ریخته بود. کمر و پشت کتف هایش خراشیده شده بود. گردن تهیونگ چنان کبود بود که انگار یک خونآشام به او حمله کرده بود. لب های هر دو متورم و زخمی بودووشیک که از خشم کبود شده بود رو کرد به جانگکوک و با غضب سر او داد کشید《من بهت یک کار ساده دادم. تنها چیزی که ازت خواستم این بود که مراقبش باشی تا پسر گوردن بلایی سرش نیاره. اونوقت تو خودت جای تایلر رو تو تخت تهیونگ گرفتی؟》
تهیونگ که با جانگکوک چشم در چشم بود، با چشم هایی که از ترس گرد شده بودند سرش را به چپ و راست تکان داد و از او خواست تا ساکت باشد. جانگکوک برایش پشت چشمی نازک کرد اما چیزی نگفت. البته که تهیونگ از او ممنون بود. تهیونگ میدانست که مقصر صد در صد این ماجرا است و کافی بود جانگکوک دهن بازکند تا ووشیک بفهمد که یک نفر_ احتمالا تایلر گوردن_ او را چیز خور کرده است. تازه اگر میخواست میتوانست اضافه کند که او چطور دیشب برای سکس به جانگکوک التماس کرده بود.
سریع بین ووشیک و جانگکوک قرار گرفت و گفت《 هیونگ، لطفا برو طبقه پایین. ما هم آلان میایم》
YOU ARE READING
LOTUS
RomanceSummary: در قلب لسآنجلس، شهری که زیر سایه مافیا زنده است، سه روح گمشده سرنوشتی غیرمنتظره را رقم میزنند. حرامزاده دورگه، کاپوی بیرحم با گذشتهای آکنده از زخمهای عمیق. دکتر پلاگ، مردی با نقابی از اسرار که هیچکس از انگیزههای واقعیاش خبر ندا...