chapter.14

23 9 0
                                    

از شبی که قلب لوتوس شکست، سه روز گذشت و در طی این سه روز ووشیک به خانه برنگشت. هربار که تهیونگ راجب برادرش می‌پرسید سلما میگفت اطلاعی ندارد و احتمالا برای کار به خارج از شهر رفته است

اما بعد از سه روز متوالی گریه کردن، بستنی خوردن، تماشای سریال های درام نت‌فیلیکس و بغل کردن مری و بوییدن تنش، سلما پیشنهاد داد که امروز با او و مری و دئوس به سالن تتو بیاید تا حال و هوایش کمی عوض شود. این بچه اگر بیشتر از این گریه میکرد بدنش دچار خشکسالی میشد

دئوس درحالی که کَری مری را به تن میکرد گفت《منم با سلما موافقم. با این رویه خیلی طول نمی‌کشه که بمیری》

تهیونگ شانه‌ای بالا انداخت و قبول کرد. راستش خودش هم از خانه ماندن خسته شده بود. شکم نرمش این‌چند روز حتی نرم‌تر هم شده بود و این اصلا خوب نبود. باید یک باشگاهی چیزی پیدا میکرد و تا یک فکری به حال این چربی‌ها بکند

تازه دلش برای دیدن سوزی و جک تنگ شده بود. میخواست زودتر آنها را ببیند و همه چیز را برایشان تعریف کند. تعریف کند که دورگه حرامزاده واقعا به همان پستی است که همه می‌گفتند

لباس عوض کرد و با کرم‌های آرایشی دئوس زیر چشمانش را پوشاند. دئوس درحالی که بالم لب میزد نیم نگاهی در آیینه به تهیونگ انداخت و گفت《دیگه کی میخوای بهم بگی؟》

تهیونگ برایش چشم غره رفت و به میز آرایشی تکیه داد《مثل یک کودن اجازه دادم جانگکوک دلوکا باهام بازی کنه》

دئوس دستی به موهای کوتاهش که انها را دوباره پیکسی کوتاه کرده بود کشید《فکر میکردم باهوش‌تر از اینا باشی》

《خب، اشتباه میکردی. مثل من..》

**********

لی سونگمین یا اخم‌های درهمی وارد هتل شد. درحالی که با دستیارش صحبت می‌کرد ساعت را چک کرد《خبری از ریک نشد؟ قرار بود زودتر از اینا گزارش بده》

دستیار سونگمین که با چشم های کشیده بسیار خونسرد بنظر میرسید برنامه را چک کرد و گفت《 لس آنجلس شهر بزرگیه و پسرهای هانا تحت حمایت پلازودوکاله هستن. برگردوندن پاپی کوچولوت به این اسونیا نخواهد بود》

یاگامی هایدو، مردی که سما دست راست سونگمین بود، فیلمی چند ثانیه‌ای از اتفاقاتی که در عمارت تاتالکی افتاده بود را پلی کرد و آیپد را دست سونگمین داد. سونگمین با دیدن سه مردی که یک‌ عمارت کامل را در خون غرق کرده بودند دندان قروچه کرد. در نظر او، خانواده دلوکا و سگ های ولگردشان، یک گله شغال بی‌سر و پا بودند که هانا آنها را هار و وحشی کرده بود. او اجازه نمی‌داد چنین افرادی، پاپی نازنینش را از او بگیرند《میریم کالیفرنیا》

《بعد از جلسه سهامداران فردا بعد از ظهر...》

《امشب میریم کالیفرنیا، هایدو!》
هایدو با اکراه تایید کرد و بعد از مرخص شدنش از آنجا رفت.

LOTUS Where stories live. Discover now